- قسمت هفتاد و هفتم ♡

702 145 89
                                    

-"عاشق کسی شدم که واقعی نیست"

¡Ay! Esta imagen no sigue nuestras pautas de contenido. Para continuar la publicación, intente quitarla o subir otra.


-"عاشق کسی شدم که واقعی نیست"

داستان از نگاه جين

يونگي با چهره اي سرخ اما لحني سرد جملاتش رو به زبون اورد:"همون وقتي كه براي آخرين بار منو ديد و بهم نگفت،همون روز آخر لعنتي بايد آخرين ديدارمون بمونه! ميدونم كه ميتونم ديگه هيچوقت بهش فكر نكنم"

وقتي گيجيم بر طرف شد كه كارت رو جلوي صورتم گرفتمو تك تك كلمه هاي روش رو خوندم و چه چيزي به جز اسم جي هاو ميتونست اونجا برام اهميت داشته باشه؟

كابوسم داشت حقيقت پيدا ميكرد و حالا ميتونستم اون جمله ي كليشه اي 'يه تكه از قلبم داره ازم جدا ميشه' رو به وضوح حس كنم!

ميتونستم ضعف رو توي بدنم حس كنم،تا جايي كه پاهام سست شدن و روي زمين نشستمو هنوز به كارت عروسي عشقم خيره مونده بودم!

جي هاو تا دو هفته ي ديگه با پارك جيمين ازدواج ميكرد و هيچ كاري نبود كه كيم سوكجين بتونه درباره اش انجام بده چون اون دختر حتي سعي نكرد ازش خداحافظي كنه و چيزي رو براش توضيح بده!

حالا چه طور ميتونستم اون نگاه ها،اون ذوق ها،اون لبخند ها و اون لحظه هاي رمانتيك رو از ذهنم بيرون كنم؟چرا بايد همه چيز انقدر برام سخت ميشد؟حالا چه طور ميتونستم وقتي كه زير اون ملحفه هاي سفيد توي بغلم گرفته بودمش رو فراموش كنم؟چه طور ميتونستم حس پوست لطيفش رو از ياد ببرم؟

كاش همون موقع به يه نتيجه ي درست و حسابي ميرسيدمو اونم اين بود كه 'نه سوكجين به جي هاو نزديك نشو چون اونقدر ها هم لايقش نيستي' اما مگه اين اولين باره سوكجين بود؟

سوكجين به كسي تبديل شده كه تازه داره اشتباهاتش رو ميبينه ودرك ميكنه و چقدر درد داره اين حس! و زود قضاوت كردن درد نداره؟

من بايد باهاش صحبت كنم،حداقل ميدونم لايق اين كه يه باره ديگه صداش رو بشنوم هستم! ميدونم بايد مطمئن بشم خوده جي هاو هم همچين چيزي رو ميخواد چون اگه نخواد حاضرم عمارت پارك رو به آتش بكشم اما اين عروسي صورت نگيره!

Bloom of the innocent FlowerDonde viven las historias. Descúbrelo ahora