NO PROMISES

535 78 12
                                    

«دویون»

+تو رو شناخت؟
-معلومه که نه. بعد اینهمه سال چجوری میخواد منو بشناسه!
+خوبه. حداقل این تغییراتت به یه دردی خورد.
-اوپا؟
+میشنوم.
-من حتی نیاز نسیت کار اون دختر رو تموم کنم. یکی دیگه داره کلکشو میکنه!
+منظورت چیه؟
یه پوزخند زدم و با بی رحمی تمام جمله ای رو گفتم که میدونستم براش یه زخم عمیق ایجاد میکنه...
-معشوقه جدید جین خودش اینکارو میکنه.
به وضوح رنگش پرید و بعد با لکنت پرسید: چی؟...چـ ...چی داری میگی؟ منظورت چیه؟
-با یکی دیگه غیر نامزدش رابطه داره. هرچند مستقیما کاری نکرده اما از چیزایی که من تو این مدت دستگیرم شده معلومه بهم حس دارن.
+کـ...ی ...کیه؟ اون آدم کیه؟
-چه فرقی میکنه. مهم اینه که کار اون دختر تمومه. معلومه دوسش داره که داره به خاطرش خیانت میکنه و ریسک این بی ابرویی رو به جون میخره. مخصوصا اینکه....
مکث کردم تا طعمم به قلاب گیر کنه که کرد، پرسید: مخصوصا چی؟
-اینکه یه پسره!

****
«جیمین»
یه بار دیگه به شمارش نگاه کردم .هنوز تردید داشتم بهش زنگ بزنم...
بالاخره احساسم بهم غلبه کرد و شمارشو گرفتم. میترسیدم جوابمو نده...
اما با دومین بوق جواب داد.
+بله
-ته
+آاا... هیونگ. چطوری؟
بغض گلومو گرفته بود. دلم میخواست از شدت دلتنگی گریه کنم. میخواستم ذره ذره ی صداشو ببلعم. همه ی تنم مثل یه معتاد به هروئین اونو طلب میکرد...
+هیونگگگ... پشت خطی؟
-هیونگی... خوبم...تو خوبی؟
+اره.
یه سکوت کوتاه بینمون شد. انگار حرفی نداشت بزنه
-دلم برات تنگ شده
+جیمینی...
-میدونم نمیخوای زیاد بهت نزدیک شم اما ... اما من نمیتونم خودمو قانع کنم که تو رو نداشته باشم.
+جیمینا...تو... چطور بگم؟ تو الان دوست پسر داری. نزدیکی دوباره ما بهم ممکنه براش سوء تفاهم ایجاد کنه. نمیخوام باعث مشکل شم.
-اینطوری نگو . ته مین اصلا ادم حسودی نیست،در ضمن تو هیچ وقت برای من مشکل نیستی. اونی که همیشه دردسر درست میکنه منم... تو بهترین دوست منی،داداش کوچولوی من و شریک روحمی!
+جیمین شی...
صداش بغض داشت. معلوم بود اونم به زور خودشو نگه داشته بود.
+من ... میخوای فردا همو ببینیم؟
-باشه. میای خونه؟
+نمیدونم. اوما... اوما ناراحت نشه!
-زده به سرت؟! اون از هیچی خبر نداره. بعدشم ،خودت خوب میدونی چقدر دوستت داره.
+باشه پس ... فردا میبینمت.
-اوهوم. مراقب خودت باش
+توام.
تماس رو قطع کردم. بعد تموم شدنش یه نفس عمیق کشیدم. انگار یه بار سنگین رو از روی قفسه سینم برداشته بودن. حالا میتونستم نفس بکشم.
ته مثل اکسیژن بود ... انگار تازه به ریه هام برگشته بود.
قلبم از خوشی دوباره دیدنش تو سینم میرقصید.
بلند شدم و روبه روی اینه سالن ایستادم. به وضوح میتونستم ستاره ها رو تو چشمام ببینم.
اون پیامبر و مسیح منه!
اون میتونه منو بکشه و دوباره زنده کنه!
باورم نمیشد من همون پارک جیمینیم که 6 ماه قبل بدون ته مین نمیتونستم زندگی کنم.
تهیونگ از من ادمی رو ساخته بود که تو خوابم نمیدیدم.
شاید احمقانه به نظر بیاد اما به قیمت غروروم حفظش میکنم،کاری که حتی برای ته مین نکرده بودم.
اینقدر غرق فکر ته ته بودم که متوجه اومدن ته مین نشدم.
پشتم ایستاد و صدام کرد.
-جانم
+عزیزم اتفاقی افتاده ؟
-نه... چطور؟
+اخه من خیلی وقته اومدم ولی تو متوجه نشدی ،بعدم همش تو اینه به خودت لبخند میزدی.
-نه . چیزی نیست.
دیگه چیزی نپرسید و وسایلشو برداشت که تمرین رو شروع کنیم.
با اومدن بچه ها کم کم طراحی رو برای گروه جدید شروع کردیم.

****
«دویونگ»
اگه تا چند لحظه قبلش شک داشتم با حرف بعدیش مطمئن شدم و بدون مکث مشتمو تو صورتش فرود اوردم ...
پرت شد عقب و گوشه دیوار افتاد. خودشو جمع کرد گوشه دیوار و با تمسخر گفت: حقیقت اینقدر تلخه دویونگ شی؟ هر کی ندونه فکر میکنه اونی که بهش خیانت شده تویی نه من!
-مراقب حرف زدنت باش. حق نداری راجع به خواهرم اینطوری حرف بزنی.
+ههه... دروغ که نگفتم ... خانوادگی خائنید. به غیر اینه که اونم مثل تو خیانت کرده؟
-خفه شووووو.... فقط خفه شو جه . من هر گوهی باشم تو حق حرف زدن راجع به نونامو نداری!
+ یه چیزی برام سواله! من تو رابطمون چی کم گذاشتم دویونگ؟ عشق؟ توجه؟ سکس؟ چی؟ بهم بگو بدونم مشکل از کجا بود؟
نشستم رو زمین و سرمو گرفتم تو دستم و با عجز گفتم: من ...  من نمیدونم چرا اینطوری شد جه . میدونی که چقدر برام مهمی...من عاشقتم ... من...
+خفه شو . دیگه حالمو بیشتر از این بهم نزن. این کلمه رو به کثافت نکش... فقط... فقط یه دلیل بهم بده!
-من هیچی از اون شب یادم نیست. مست بودم ... درک کن.
+ههه... چه توجیحی... دویونگ ....  بیا تمومش کنیم.
-جه هیون؟!
+ نمیتونم با یه هرزه ادامه بدم.
-جه خواهش میکنم... ترکم نکن
بلند شدم و رفتم جلوش ،خواستم دستشو بگیرم که خودشو کشید عقب و گفت: به من دست نزن.
اشکام بالاخره راهشونو پیدا کردن. نمیتونستم خودمو بدون اون تصور کنم. بدون عشق جه هیون ...
ما 4 سال باهم بودیم . از دوران دبیرستان... تمام زندگی و خاطرات من با اون بود ... از وقتی خودمو شناختم جه تمام دلیل خوشحالیم بود ولی حالا داشت با رفتنش بهم غم هدیه میداد.
بلند شد و بالای سرم ایستاد و گفت: کاش وقتی ازم خسته شده بودی بهم میگفتی تا خودم برم،کاش... کاش غرورمو ،احترامو و ارزشمو نابود نمیکردی. من مستحق این بی حرمتی نبودم.
پشت کرد و به سمت در رفت.
بعد باز کردن در یه مکث کوتاه کرد و با یه صدای اروم زمزمه کرد: دوستت داشتم دویونگا... کاش دوستم داشتی!
رفت و همه ی زندگی منم با خودش برد...
در و بست و من و با جهنم پشت سرش تنها گذاشت...
ترکم کرد و بار یه عذاب وجدان رو تا اخر عمرم رو شونه هام گذاشت.
اشکام که تا حالا بی صدا میریخت تبدیل به یه طوفان شده بود و صدای زجه هام کل خونه رو گرفته بود.
اینقدر داد زدم که دیگه صدایی برام نمونده بود...
با هر فریاد نه تنها از این درد رها نمیشدم بلکه سنگینی بیشتری حس میکردم.
بالاخره بلند شدم و رفتم جلوی اینه اتاق ایستادم.
با دیدن خودم وحشت کردم. یه صورت رنگ پریده با چشمای قرمز که از شدت گریه به زور باز مونده بود. کی میگه مردا گریه نمیکنن؟ مرد اگه مرد باشه با شجاعت برای دردش اشک میریزه... و من با شجاعت برای حماقت و حال بدم اشک میریختم.
به خودم دقیق تر نگاه کردم... دیگه خودمو نمیدیدم... انگار هیچکی جلوی اینه نبود و من فقط یه روح بودم که جلوی اینه ایستاده بود.
از خودم بدم میومد...من یه اشغال به درد نخور بودم که با چند شات اضافه مست کرد و با یه غریبه خوابید... من یه ادم ضعیفم که حتی نتونست از عشقش در مقابل شهوتش دفاع کنه.
من لایق زنده بودن نیستم... من بدون جه هیون جام ته جهنمه!!
کشوی میز توالت رو باز کردم و بسته ی تیغی که همیشه باهاش صورتمونو اصلاح میکردیم در اوردم.من حتی از این لعنتی با جه هیونی خاطره داشتم. از توش یه تیغ برداشتم...
برق میزد... تمیزِ تمیز... حتی این تیغم از من تمیز تره.
به عکس جه روی میز نگاه کردم و رو بهش گفتم: ببخشید عشقِ من...متاسفم که عشقمونو به لجن کشیدم،متاسفم که باعث دردت شدم ...
خیلی دوستت دارم!
و تیغ رو گذاشتم رو رگم . چشمامو بستم و چشمای جه هیون موقعی که ازم ناامید شد اومد جلوی چشمم...
و سوزش و سرمایی که روی پوستم حس کردم. چشمامو باز کردم و به دریاچه ی خونی که از تنم میریخت نگاه کردم، دیدم تار بود اما هر چی بیشتر میریخت روحم روشن تر میشد...
و بالاخره با سقوطم حس کردم حالا دیگه روحم  ازاده و میتونه بره پیش اون!
****
« تهیونگ»
داشتم لباس میپوشیدم تا برم دیدن جیمین که در یهو باز شد و دویون اومد تو . با تعجب و اخم برگشتم به سمتش که بگم چرا بدون در زدن اومده تو که با رنگ پریده بهم نگاه کرد و گفت: میشه یه چند ساعت مرخصی بگیرم؟
-چیزی شده؟
+برادرم... حال برادرم خوب نیست. تو رو خدا بذار برم.
-معلومه که میتونی بری. میخوای برسونمت؟
+نه ...نه نه ممنونم. خودم میرم.
بعدم مثل دیوونه ها در رو سریع بست و رفت. اولین بار بود اینقدر مضطرب و نگران میدیدمش . معمولا خونسرده و منو به ارامش دعوت میکنه و دیدن این وضعش یکم نگرانم کرد.
دکمه هامو سریع بستم و از اتاق رفتم بیرون تا برم دنبالش . جین هیونگ رو کاناپه نشسته بود و داشت تلویزیون میدید. بهش گفتم: هیونگ دویون رو ندیدی؟
+چرا. یکم پیش رفت.
یه پووف کشیدم. نگرانش بودم. امیدوارم اتفاق بدی نیفتاده باشه .
برگشتم تو اتاق موبایلمو بردارم و بعد از سه جین هیونگ بخوام منو برسونه.
با کلی اصرار بالاخره راضی شد برسونتم.
تمام مدت جای استرس دوباره دیدن جیمین ،نگران حال دویون بودم. و این کمک میکرد
جلوی جیمین خودمو سرد نشون بدم... چرا همه چی اینقدر پیچیده شده ؟!

گوشیمو روشن کردم و اهنگی که جیمین دیشب برام فرستاده بود پلی کردم...
چقدر دوسش داشتم، از دیشب چند بار گوشش کردم و هر بار بازم اون حس عجیب رو بهم میده،حس اینکه دقیقا داستان رابطه ی بین ماست:

Cutting me up like a knife
مثه چاقو بهم صدمه میزنی
And I feel it, deep in my bones
و تو عمق استخونم حسش میکنم
Kicking a habit I love even harder
میخوام این عادتو ترک کنم ولی بیشتر عاشقت میشم
You oughta know
تو باید بدونی
I just wanna dive in the water, with you
من میخوام تو اب شیرجه بزنم با تو
Baby, we can't see the bottom
عزیزم، نمیتونیم ته اب رو ببینیم
It's so easy to fall for each other
واسه هردومون راحته که عاشق هم بشیم
I'm just hoping we catch one another
امیدوارم كه همديگه رو بگيريم ( بعد از شيرجه در آب )
Oh na na, just be careful, na na
او..نه..نه فقط مواظب باش...نه نه
Love ain't simple, na na
عشق اسون نیست...نه..نه
Promise me no promises
قول بده که هیچ قولی ندی
Baby, I think about you
And I feel it, deep in my heart
عزیزم من در موردت فکر میکنم...و تو اعماق قلبم احساسش میکنم
Maybe we just ain't meant to be something
شاید قرار نیست ما باهم به جایی برسیم
Maybe we are, ooh?
شایدم هست
I just wanna dive in the water, with you
من میخوام تو آب شیرجه بزنم با تو
Baby, we can't see the bottom
عزیزم، نمیتونیم ته آب رو ببینیم
It's so easy to fall for each other
واسه هرو دومون راحته که عاشق هم بشیم
I'm just hoping we catch one another
امیدوارم كه همديگه رو بگيريم ( بعد از شيرجه در آب )

No promises, Demi Lovato_Cheat codes

Cαℓℓ συт му ηαмєOnde histórias criam vida. Descubra agora