«ویکتور»
(فلش بک )
تمام روز سرم درد میکرد و احساس سرگیجه داشتم .
نمیتونستم به کسی بگم چون مادر و دهیون بهم گفته بودن هر وقت این حالت ها اومد سراغم پیش دکتر ویلسون برم .
دکتر مورد اعتماد مادر ...
نمیدونستم که اگه برم سراغش باز قراره چی رو ازم پنهان کنن .
تنها کسی که تو این شرایط به ذهنم میرسید جیمین بود.
هنوز دومین بوق نخورده بود که برداشت .
+ویکتور . حالت چطوره ؟
-به کمکت نیاز دارم جیمین
+چی شده ؟ نگرانم کردی
-میتونی بیای دنبالم تا بریم پیش یه دکتر
+اره اما میشه بگی چی شده ؟
-سر درد و حالت تهوعم برگشته ... نمیخوام برم پیش دکتر خودم ... به کسی اعتماد ندارم
+کجایی ؟
-اپارتمان خودم
+یکم دیگه پیشتم .
****
«جیمین»
اخرین ضبط هم انجام دادیم . باورم نمیشد به همین زودی 4 ماه گذشته بود و من باید برمیگشتم سئول .
ویکتور سر ضبط سکانسای اخر طوری عصبی بود که چند بار سر بچه ها داد زد و اونا رو ترسوند .
تو اتاق تعویض بودم و داشتم میکاپم رو پاک میکردم که ویکتور وارد اتاق شد .
با دیدن من روبه روم جلوی اینه ایستاد و با جدیت پرسید :« راسته که برای 3 روز دیگه بلیط گرفتی ؟»
لبخند زدم و بدون اینکه از کارم دست بکشم جواب دادم :« وویونگ بهت گفت ؟»
دستمو گرفت و از روی صندلی بلندم کرد و با خشونت پرسید :« ازت پرسیدم حقیقت داره؟»
سعی کردم دستشو از دور مچم باز کنم .
-اروم باش ووهیونگ . اره حقیقت داره . دیر یا زود باید به خونم برمیگشتم
+پس من چی ؟
+مگه نگفتی کنارم میمونی تا کیم ووهیونگ رو پیدا کنم ؟
بالاخره مچم رو از دستش در اوردم و جواب دادم :« اره ! اما من بهش خیلی فکر کردم . اینجا تو امریکا ... کاری ازم ساخته نیست . من نمیتونم تو کشوری که تو رو ازم گرفت ادامه بدم »
+تو ایمان داری من ...
-کیم تهیونگی !
-فکر کنم بعد اون ازمایش به خودتم ثابت شده باشه
+شاید یه اشتباهی شده باشه ها ؟ مادرم با من این کارو نمیکنه ! اون عاشق منه
-ببین ووهیونگ ،ویکتور ، یا تهیونگ ، هر اسمی که داشته باشی ...
من میتونم درک کنم که چقدر دوست داری یه خانواده داشته باشی که بهشون تکیه کنی ، بهشون اعتماد کنی ...
نمیخوام من اون کسی باشم که اینو ازت بگیره !
+جیمین ...
-من برمیگردم کره . توام اول باید با خودت کنار بیای ! باید اماده باشی . باید ببینی میخوای خود واقعیت رو پیدا کنی یا تو این دروغی که به خوردت دادن زندگی کنی !
****
(فلش بک )
به دکتر نگاه کردم و اخرین ذره ی التماسم رو ریختم تو نگاهم .
جان اخم کرد و گفت :« ببین جیمین ؛ چون دوست سونگجه ای قبول کردم از دوستت ازمایش بگیرم ولی تست دی ان ای یکم زیادی نیست ؟ داری گولش میزنی !»
-جان لطفا نیت من رو درک کن ... فقط میخوام مطمئن شم اون با دوست پسرم، هردو یه ادمن
+خب چرا از خودش نمیپرسی ؟
-گفتم که حافظش رو از دست داده
یه پوف ناراضی کشید و گفت :« لعنت بهش ! ببینم از تهیونگ چیزی داری که بشه تست دی ان ای گرفت ؟»
یه لبخند بزرگ زدم و از توی کیفم نایلون رو دراوردم .
-موهاش کافیه ؟
+خدایا!!! تو واقعا ترسناکی ... چطوری این رو داری ؟
ناخوداگاه بغض بدی از یاداوری خاطرات راه گلوم رو بست .
سعی کردم با قورت دادن اب دهنم بهش غلبه کنم و حرف بزنم .
- یه بار وقتی موهاش رو بلند کرده بود ...
اون روزا خیلی دلش میخواست شبیه مسیح بشه ...
وقتی میخواست موهاشو براش مرتب کنم میومد سراغ من !
به شوخی میگفت مسیح به دستای جیمین بیشتر از ارایشگرش اعتماد داره ...
وقتی کوتاهشون کردم دلم نیومد بریزمشون دور !
+ متاسفم جیم ... هر کاری از دستم برمیاد انجام میدم . فقط یک هفته طول میکشه تا نتیجش اماده شه
قطره اشک سمجی که بالاخره ریخته بود رو پاک کردم و ازش تشکر کردم .
برگشتم توی اورژانس و کنار ویکتور که زیر سرم بود ایستادم .
با دیدنم چشماشو باز کرد و با لبخند بی جونی پرسید :« دکتر چی میگه ؟»
-نگران نباش ویکتور . یه روانپزشک خوب قراره معاینت کنه . احتمالا بدون ترسی بتونی بهش اعتماد کنی ! کسی که واقعا بخواد حافظت برگرده .
با حرفم انگار خیالش جمع شد و دوباره چشماشو بست .
****
«ویکتور»
ازم فاصله گرفت با بی رحمی ادامه داد :« حتی به خودم ایمان نداشتم ... همه چی رو پنهانی انجام دادم تا تحت فشار قرارت ندم . اما در نهایت وقتی نتیجه تست دی ان ای رو بهت گفتم ... وقتی بهت گفتم تو 99.9 % کیم تهیونگی باور نکردی ...
میدونی چرا ؟
چون مادرتو دوست داری ...
دهیون رو دوست داری ...
نمیخوای خانواده ی خوشبختی که ساختی رو از دست بدی . این یه حقیقته !
منم پذیرفتمش و نمیخوام بهش اصرار کنم .
من برمیگردم خونه ... تو هر وقت که اماده بودی میتونی برگردی ...
در خونمون همیشه به روی تو بازه تهیونگ !
عزیز ترین من ... کیم تیهونگ !
با شوک بهش نگاه کردم . انگار همه ی اینا یه خواب بد بود که منتظر بودم با یه حرکت کوچیک ازش بیدار شم .
دستشو گذاشت دو طرف صورتم و تو چشمای مضطربم نگاه کرد.
+به من نگاه کن ! تو نیاز داری خودت رو پیدا کنی ... این خیلی مهمه که خودت رو ببینی و بشناسی . میدونم ممکنه بهت زخم عمیق و غیر قابل جبرانی بزنه اما بهتر از اینه که تمام عمرت توی سایه و تاریکی زندگی کنی .
دستمو گذاشتم رو ی دستاش و گفتم :« من برای رهایی از این تاریکی بهت نیاز دارم جیمین»
روی پنجه ی پاش بلند شد و روی لبامو بوسید ، یه لبخند دلگرم کننده زد و ادامه داد :« بودن من اینجا فقط گیج ترت میکنه ؛ اگه من نباشم تو فقط یه مسئله برای حل کردن داری»
-جیمین...
+من میخوام تو برگردی ؛ باور کن بیشتر از هر کی اینو میخوام ! میخوام روزامو با تو بگذرونم و شبامو تو بغلت صبح کنم ... اما هر چیزی یه زمانی داره !
و من تا زمانش صبر میکنم .
من باور دارم درای بسته باز میشه ...
نور بالاخره به من و تو میتابه عشقم !
سرمو توی گردنش بردم و برای اخرین بار بو کردمش ...
دستاشو توی موهام فرو برد و زیر گوشم زمزمه کرد :« من همیشه پیشتم ... یادت نره من ماه توام »
****
«جیمین»
برای اخرین بار سونگجه رو بغل کردم و ازش بابت تمام زحماتی که بهش دادم تشکر کردم .
با اخم و بغضی که معلوم بود به زور قورت داده گفت :« نمیشه نری ؟ اخه چه لزومی داره شب اخری بری هتل ؟ »
با دستم موهاشو بهم ریختم و با خنده گفتم :« نزنی زیر گریه خرس گنده ! بعدم بهت که گفتم دلم نمیخواد با تهیونگ روبه روشم ... اگه یه بار دیگه اون چشمای لعنتیش رو ببینم ممکنه منصرف شم »
+خب منصرف شو !! چرا میخوای بری !؟ فکر کردم مصممی تهیونگ رو پس بگیری
-معلومه که هستم . برای این کارمم دلیل دارم
+میشه منم روشن کنی ؟
-اون برمیگرده کره ... دیر یا زود میاد دنبالم !
میخوام ذهنشو درگیر کنم . اگه بمونم ممکنه تردید کنه !
اما رفتنم قطعا اون و مجبور میکنه بخواد باهاشون روبه رو شه
+امیدوارم همه چی حل شه
-منم
با کمکش چمدون رو توی تاکسی قرار دادم و با کلی اشک و مسخره بازی من برای اروم کردنش ازش جدا شدم .
تمام طول راه به این فکر میکردم چقدر تونستم روی تهیونگ تاثیر بزارم تا بالاخره بتونه به ترسش غلبه کنه .
فقط امیدوار بودم دهیون نتونه از این فرصت استفاده کنه تا ذهنشو درگیر کنه .
بعد 2 ساعت موندن تو ترافیک وحشتناک نیویورک بالاخره به هتلی که روز اول اومده بودم رسیدم .
اینجا تنها جایی بود که تهیونگ به ذهنش نمیرسید تا بگرده چون فکر میکنه من انتخابش نمیکنم .
فقط برای یه شب و برای اخرین بار میخواستم ازش دور باشم .
هنوز 5 دقیقه از ورودم به اتاق نگذشته بود که در زده شد .
با احتمال اینکه سرویس اتاقه در رو سریع باز کردم که ...
با دیدنش خشکم زده بود .
باورم نمیشد به این سرعت پیدام کرده بود .
خواستم در رو ببندم که محکم هلم داد و وارد اتاق شد .
هنوز فرصت هضم کاری که کرد رو نداشتم که دستاش بدنم رو مثل یه گروگان گرفت و به دیوار روبه روم چسبوند و لبای عجولش رو روی لبام قرار داد ...
پایان پارت 45
پ.ن: جای مهمش تموم کردم چون پارت بعد حیاتیه !
قطعا رمزیه با این وضع توی گپ :)
بالاخره داریم به لحظات شیرینش میرسیم ...
اهنگ رو با معنیش گوش کنین خیلی به تصورات بعدی کمک میکنه !
I STILL DO – WHY DON'T WE
There is no better view (No better)
هیچ منظره بهتری وجود نداره
Than watching you strip down after we argue
از دیدن اینکه بعد از بحثمون لباساتو در میاری
Making it worth the pain that we go through
ارزش دردی که میکشیم رو بیشتر میکنه
That smile on your face 'cause nobody knows you (Hey!)
اون لبخندی که رو لباته چون هیچکسی نمیشناستت
Like I do (Hey)
مثل من
I still picture it, it's been a couple of months
من هنوزم میتونم تصورش کنم ،با اینکه چند ماهی ازش گذشته
I swore in my head this was the right thing for us
تو مغزم قسم خوردم این جدایی به نفعمونه
But it's breaking my heart, it's breaking it off
اما این قلبه منو میشکنه، این داغونم میکنه
And I'm afraid to say (Hey)
و من میترسم بگم
I still do
من هنوزم
Love you, hate you
دوست دارم، ازت متنفرم
I still do
من هنوزم
Hate to love you
از اینکه دوست دارم متنفرم
I still do want you to want me
من هنوزم میخوامت که منو بخوای
Like I'm wanting you, oh, I still do
جوری که من میخوامت، اوه من هنوزم میخوام
Stick to my word ،when I say I don't want you back
با توجه به حرفی که زدم، وقتی گفتم نمیخوام برگردی
But what if I did? Don't hold it against me (Listen, hey)
اما چی میشه اگه بخوام برگردی؟ از حرفم بر علیهم استفاده نکن
'Cause you got the upper hand now that I'm lonely (Yeah)
چون حالا که من تنهام قدرت دسته توئه
And I feel the past pulling my body (Pull)
و فکر میکنم گذشته داره منو هل میده
To tell you I'm sorry, oh
تا بهت بگم متاسفم
I still picture it, it's been a couple of months
من هنوزم میتونم تصورش کنم ،با اینکه چند ماهی ازش گذشته
I swore in my head this was the right thing for us (Hey)
تو مغزم قسم خوردم این جدایی به نفعمونه
But it's breaking my heart, it's breaking it off
اما این قلبه منو میشکنه، این داغونم میکنه
And I'm afraid to say (Hey)
و من میترسم بگم
I still do (I do, I do)
من هنوزم
Love you, hate you
دوست دارم، ازت متنفرم
I still do (I do, I do)
من هنوزم
Hate to love you
از اینکه دوست دارم متنفرم
I still do want you to want me
من هنوزم میخوامت که منو بخوای
Like I'm wanting you, oh, I still do
جوری که من میخوامت، اوه من هنوزم میخوام
Oh, I still do
اوه من هنوزم میخوام
I still can't help myself
هنوز هم نمیتونم کمکی به خودم بکنم
I don't want no one else
من هیچ کس دیگه ای رو نمیخوام
It's been the longest time
این طولانی ترین زمانی بود
You're still there on my mind
که تو هنوزم تو سر منی
I still can't help myself
هنوز هم نمیتونم کمکی به خودم بکنم
I don't want no one else
من هیچ کس دیگه ای رو نمیخوام
It's been the longest time
این طولانی ترین زمانی بود
You're still there on my mind
که تو هنوزم تو سر منی
ŞİMDİ OKUDUĞUN
Cαℓℓ συт му ηαмє
Hayran Kurguشاید این بار صدا کردن اسمت کافی نباشه ! 🥀 Gᴇɴʀᴇ: Rᴏᴍᴀɴᴄᴇ, smut, Aɴɢᴇsᴛ 🥀 Cᴏᴜᴘʟᴇ: Vᴍɪɴ Season 1 [ Torment ] ~ FULL 📚 Season 2 [ Mend ] ~ FULL 📚 Highest : 1 فارسی🍀 ☘️4 فارسی ☘️3 فارسی ☘️2 فارسی