KEEP BREATHIN

534 98 18
                                    


«تهیونگ»
شده بودم یه کابوس که هر روز تکرار میشه. شده تا حالا حس کنی نباید باشی ؟ من هرروزی که نفس میکشیدم این حس رو داشتم!
مثل موجودی بودم که از نطفه وجودش غلط بود... یه زائده،یه پسماند... یه تولد نحس!
من هر ثانیه با این عذاب زندگی میکردم. البته اگه میشد روش اسم زندگی گذاشت.
فقط یه لحظه تصور کن...
میخوام از ادمای دورم بخوام یه لحظه چشماشونو ببندن و تصور کنن چه حسیه؟!
اینکه ارامش نداشته باشی!
شبا نتونی بخوابی...
دستتو ببری تو موهات اما دلت بخواد بکنیش...
تو اینه خودتو ببینی اما از تصویرت متنفر باشی...
دلت بخواد قلبتو از سینت در بیاری و تیکه تیکش کنی!
ندونی کجایی و ندونی چی میخوای.
و فقط یه لحظه تصور کن رویایی نداشته باشی!
«من هیچی از این زندگی نمیخوام،میدونی وقتی دلت چیزی رو نخواد یعنی چی؟»
وقتی تو 20 سالگی این رو به مادرم گفتم بغلم کرد و گفت : کاش میمردم و اینو ازت نمیشنیدم...
گفت از اینکه خدا در حق پسر کوچولوش اینکارو کرده شاکیه!
و هنوز ...
من 22 سالمه و هنوز دلم هیچی از این زندگی نمیخواد .
چند ماه پیش وقتی با جیمین اشنا شدم ،برای اولین بار ،بعد 8سال حس کردم چیزی هست که دلم میخواد داشته باشم . و چقدر زود همش به باد رفت و پوچ شد .
وقتی حتی لیاقت داشتن اونو نداشتم بهم ثابت شد من با این نحسی متولد شدم!
نطفه ی شوم خانواده ی کیم!
به خودم که نمیتونستم دروغ بگم،من به رابطمون امیدوار بودم.
دقیقا نمیدونستم از کی ؟!
از روزی که تو حموم تو بغلم واسه ی یه مرد دیگه گریه کرد؟
یا اون روزی که دوتایی رفتیم دریا و غروب افتابو تماشا کردیم؟
شایدم اون روزی که سرشو گذاشت رو پام و من دستمو فرو بردم تو موهای لختش و براش خوندم ...
Seems like we ve been here before
انگار ما قبلا اینجا بودیم
Your eyes are seeing straight right through my core
چشمات داره دقیقا چیزی که تو ذهنم میگذره رو میخونه
Its kinda strange ;but I like  it
یه جورایی عجیبه ولی از این خوشم میاد
Aint no reason tryna fight it ;yeah
دلیلی نداره که بخوام باهاش مقابله کنم،اره
Might be dejavu
ممکنه قبلا دیده باشمش
First time we met ;but I remembered you
اولین باری که ما همو ملاقات کردیم ،من تو رو به یاد میارم
We were creepin in the night time
که ما شب رو با هم گذرونده بودیم
Maybe in another life
شاید تو زندگی دیگه ای بوده
Don't tell me you don't feel what I feel right now
نگو بهم اون چیزی که من الان حس میکنم تو حس نمیکنی
Whoo ; its written all over you
تقدیر که سراسر، تو نوشته شده
Don't tell me you don't feel what I feel somehow
نگو بهم این حسی که من به این شکل دارم تو بهم نداری
Ooh; I keep findin " my way back to you
اوه ،من همچنان دنبال راه برگشتیَم به تو
You can go any where babe; where ever you want
تو میتونی هرجایی بری عزیزم،هر جا که دلت بخواد
Because I know we are written in the stars
چون میدونم سرنوشتمون تو ستاره ها نوشته شده

اون روز فکر میکردم شاید یه جایی یه کار خوبی کردم که جیمین تو زندگیم و تقدیرم بوده !
اما امروز میدونم همش پوچ و بیهوده بوده!
این همش یه رویای کوتاه بوده ،یه وقفه کوتاه رو به جهنم .
سرنوشتی که فکر میکردم تو ستاره هاست ولی یکیش به بهشت میرسید و یکیش به در جهنم ختم میشد .
اره اعتراف میکنم ! شاید تو همین نفهمیدنا عاشقش شده بودم .
شاید منِ کم،منِ حقیر ،منِ نحس حق نداشتم عاشق پارک جیمین شم. شاید تنهایی تاوان این عشق ممنوعه باشه.
جیمینا متاسفم ! متاسفم که به جفتمون دروغ گفتم،ببخشید که جواب احساسات برادرانت به من خائن رو نگرفتی!
من ته خطم و اون  تازه سر خط. نمیتونم اونو با رسوایی خودم پایین بکشم.
قلب یخ زده ی عزیزم متاسفم اما جیمین مال تو نیست!
****
«دویون»
-حالت بهتره عزیزم؟
+خوبم نونا. خسته شدم بسکه تو این دو روز هی اینو ازم پرسیدی! تو کار نداری؟
-دویونگااا! چطور این حرف رو میزنی اونم بعد از اینکه اینهمه من رو نگران کردی ؟
+بیخیال...
-نگران نباش چند روز مرخصی گرفتم. میخوام پیشت باشم.
+من زندم . نگران نباش ... وقتی حتی نمیتونم بمیرم دیگه واسه چیزی تلاش نمیکنم
-اینجوری نگو عزیزم. دنیا که به اخر نرسیده
+تو دیگه چرا نونا؟ تو  داری به من اینو میگی؟ کسی که 6سال از زندگیشو پای یه ادم عوضی گذاشته و هنوزم ازش منصرف نشده! نونا دنیا برای من به اخر رسیده ... بدون جه هیون من اخر خطم!
-اگه بتونم برات درستش کنم چی؟
یکم تو تختش جا به جا شد و گفت: منظورت چیه نونا؟ میتونی برش گردونی؟
-اره . اما یه شرط برات دارم
+هر چی که بخوای . من واسه دوباره داشتن جه همه کار میکنم.
- خب پس ،کاری که میخوام باید انجام بدی.
+چه کاری؟
-اول از همه زود خودتو جمع و جور میکنی. بعدم من میرم سراغ جه هیون. تو این مدت که من سعی میکنم جه رو قانع کنم تو باید به یکی نزدیک شی.
+چییییی؟ زده به سرت نونا؟ اون منو به خاطر خیانت ترک کرد بعد من برم سراغ یکی دیگه؟!
-تو فقط کاری که من میخوام میکنی. تو به اون ادم نزدیک میشی و سعی میکنی به دستش بیاری ،بعدم موقعی که من ازت خواستم ولش میکنی. این یه قرار سوریِ. قرار نیست که واقعا باهاش باشی. فقط باید سعی کنی یه مدت نقش بازی کنی.
+دویون شی... اون بدبخت کیه که میخوای از شرش به وسیله ی من خلاص شی؟
-اسمش جئون جونگکوکِ. مدیر برنامه کیم سوکجین.
+هههه... پس بگو... بازم یه ربطی به اون کثافت داره! اصلا جای تعجب نداره. بازم اینهمه دست و پا میزنی تا جین رو نابود کنی و دل اون اشغال رو بدست بیاری.
-اونش دیگه به تو ربطی نداره دویونگ. تو فقط کاری که خواستم رو انجام بده . منم در ازای پاداش جه هیون رو بهت میدم. میدونی که قدرتشو دارم.
+البته که داری! تو خود شیطانی که تو جلد یه زن ظاهر شده.
-دیگه داری بیرحم میشی داداش کوچولو
+در مقابل بیرحمی تو و قربانی کردن من این هیچی نیست
یه قهقهه کوتاه زدم. حقا که برادر خودمه. سرشو به نشونه ی تاسف تکون داد.
-خب پس به توافق رسیدیم؟
+به نظرت چاره ای دارم؟
-البته که داری اما تو همیشه راه های سخت رو انتخاب میکنی. جه هیون راه دشواریه!
+از کی باید شروع کنم؟
-اگه خوب بشی تا چند روز دیگه اطلاعاتشو در اختیارت میزارم تا خودت راه نزدیک شدن بهش رو پیدا کنی.
+خیلی خب. من از فردا کار رو شروع میکنم. میخوام زودتر این بازی تموم شه... میخوام زودتر جه رو داشته باشم و ... و توام بهتره سر قولت باشی نونا!
-نگران نباش. موضوع رو حل شده بدون!

دوباره دراز کشید و چشماشو بست. بلند شدم و رفتم جلو و پیشونیشو بوسیدم و گفتم: جفتمون درگیر یه عشق ممنوع شدیم و داریم تاوانشو پس میدیم. ببخشید داداش کوچیکه اما من دیوونشم و برای داشتنش لازم باشه خودمم قربانی میکنم. میدونم که تو هم این حس رو میفهمی!

****
«جیمین»
ضبط تموم شد خسته نباشید.
بعد این حرف کارگردان هممون رو زمین ولو شدیم . امروز از کروگرافی جدیدمون فیلمبرداری کردن تا توی سایت دنس کلاب بزارن.
هوسوک با خنده گفت: یعنی قول میدم همه حرکات عالی انجام شده باشن ولی میمیک صورت ما افتضاح! اینقدر که کات داد و دوباره ضبط کرد.
جونگین و ته مین هردو همزمان گفتن: پاس!
-اگه زشت افتاده باشم دهنشونو سرویس میکنم
ته مین با مهربونی گفت: تو همه جوره خوشتیپی اخه عشقم!
جونگین و هوسوک هردو اوق زدن و من یه لبخند زورکی...
از جام بلند شدم و به سمت رختکن رفتم.
واقعا حوصله هیچکی رو نداشتم،مخصوصا ته مین. داشتم لباسم رو عوض میکردم که یهو در باز شد و ته مین اومد تو .
سریع تیشرتمو پوشیدم که با طعنه گفت: نگران نباش بهت دست نمیزنم.
-نمیفهمم چی میگی.
+خوبم میفهمی پارک جیمین. فکر نکن حالیم نیست که ازم فرار میکنی و هر کاری میکنی که با من تنها نمونی تا بهت دست نزنم و یا نبوسمت!
- بس کن!
کیفمو برداشتم و خواستم از کنارش رد بشم تا برم که دستمو گرفت و نگهم داشت.
-ولم کن
+چته جیمین؟ چرا اینجوری میکنی؟ لعنتی مگه من باهات چیکار کردم که ازم دوری میکنی؟
-میگم دستمو ول کن
+ول نمیکنم ... تا نگی چرا ولت نمیکنم. ازم خسته شدی؟ دیگه دوستم نداری؟
-اشتباه میکنی... من فقط یکم گیجم
+اشتباه میکنم؟
یه مکث کوتاه کرد و بعد یهو لبشو گذاشت رو لبم و شروع کرد به بوسیدنم. همراهیش نکردم ،حتی لبامو براش باز نکردم... دستمو گذاشتم رو سینش و هلش دادم عقب... ازم جدا شد .
یه پوزخند زد و گفت: دیگه مطمئن شدم هیچ حسی بهم نداری.
یه قطره اشک از چشمام ریخت پایین و با بهت با اعترافی که حتی خودم جرات نداشتم پیش خودم بکنم  روبه رو شدم...
اون صدای ذهنم و قلبمو بلند گفته بود و من رو باهاش رو به رو کرد .
یه قدم عقب رفت و کنار در سقوط کرد.
دستاشو گذاشت دو طرف شقیقش و با بغض گفت: حتی انکار نمیکنی! دیگه نمیگی اشتباه میکنم... تو خیلی وقته دیگه عاشقم نیستی جیمین.
صدام به زور در اومد:
-من...من متاسفم ته مین. خیلی تلاش کردم اما... اما نشد که مثل قبل بشه. حسم مثل قبل نبود!
+به خاطر اونه ... مگه نه؟
-اون؟ منظورت کیه؟
یه پوزخند زد و گفت: کیم تهیونگ
تو عاشق کیم تهیونگ شدی جیمین شی!

Cαℓℓ συт му ηαмєDonde viven las historias. Descúbrelo ahora