سی و دو
_ پاسخ نامه ی وزیر اقتصاد مینگ رو چی میدید سرورم؟
پیشکار به آهستگی گفت و مرد غرق فکر سر بلند کرد و چند لحظه نگاهش کرد:فعلا نیازی به پاسخ نیست!
_اما سرور-
_هرساله تعداد زیادی شورش درست در محل مرز مینگ اتفاق میفته و تعداد زیادی مردم بیگناه جونشون رو کف دست میگیرن!همه به سرکردگی مینگه و فکر کردی یادم میره که برادرم رو همین شورشیها کشتن؟
_نباید در مسائل سیاسی احساسی عمل کنید سرور من!
مرد روبروش پوزخند زد و زمزمه کرد: فکر کردی اگه احساسی عمل میکردم وضعم این بود؟
پیشکار گیج نگاهش کرد و پادشاه گفت :اتفاقا این سیاسته!نمیتونن هر غلطی دلشون میخواد بکنن و با رونق گرفتن اقتصاد به فکر بهبود روابط و تجارت باشن!فعلا بذار تو خماری بمونن تا تصمیم بگیرم!
پیشکار تعظیم کرد و عقب عقب رفت.هوفی کشید و بلند شد.تصمیم داشت به اداره ی مالیات بره تا اوضاع رو بررسی کنه.هر چند وقتی یکبار کاملا سرزده بلند میشد و به دیدن یه اداره میرفت و حالا نوبت اداره ی مالیات بود.
از قصر بیرون اومد و سوز سرمای پاییز باعث شد بینیش یخ کنه.چند قدمی بیشتر نرفته بود که با دیدن خواهر که انگار خم شده بود و مشغول برداشتن چیزی بود قدمهاشو آهسته کرد.
چند لحظه گیج نگاهش کرد و وقتی زن بلند شد و جونگین درست تونست ببینه ضربان قلبش چند طپش آهسته تر شد.مینجو برای برداشتن "چیزی" خم نشده بود ، در واقع برای گذاشتن "کسی" خم شده بود و شی یون بعد از چند قدم تاتی تاتی کردن با دیدن فرد آشنایی که در چند قدمی خشک شده بود نیش دندون دارش باز شد و تند تند به سمت پدر پرواز کرد.
جونگین خم شد و دستهاشو از هم باز کرد و کپل کوچولو خودش رو پرت کرد در آغوش پت و پهن باباش و صدای ذوقمرگش بلند شد.جونگین چند لحظه همونطور به خودش فشارش داد و چند بار نرم بوسیدش که با صدای مینجو بچه به بغل بلند شد و روبروش ایستاد:
_سرورم!لبخند بی رنگی بهش زد:نونا!
_اگه میدونستم قراره بیاین زودتر میومدم بیرون.گفتم تا هنوز سرد نشده یک کم توی هوای باز راه بره!
جونگین به دختر دایره ای شکل بقچه پیچ شده که درحال فرو کردن انگشت کوچولوش توی لپ باباش بود نگاه کرد و نرم بوسیدش:میخواستم شب بیا و ببرمش پیش خودم.الآن اتفاقی بود!
مینجو لبخند زد:چه تصادف خوبی پس!
لبخند کمرنگی زد.پسر شیطون خواهرش مثل یه بچه ی خوب دست مامانش رو گرفته بود و شی یون رو نگاه میکرد و منتظر بود تا دوستش رو پس بگیره و برن به ادامه ی بازی برسن!
BẠN ĐANG ĐỌC
❃ℓστυs [ᴄᴏᴍᴘʟᴇᴛᴇᴅ]❃
Tiểu thuyết Lịch sử🌺 نیلوفر آبی 🌺 ❃ ژانر: عاشقانه،درام،تاریخی،محدودیت سنی +۱۹ ❃ شخصیت ها:کیم جونگین،کانگ بویانگ، جانگ ییشینگ و ... ❃ نویسنده : - @shiningpark ❃ چنل : -@shiny_ownstory ❃ چیزی که از کودکی همیشه بهم گفته بودند این بود " مراقب باش چی آرزو میکنی..." جمله...