پنجاه و هفت
پشت سرش پیش میرفت که کای گفت: رفتی آزمایش؟
لیلی اوهومی گفت و ساعدش رو که جای سوزن کوچولو روش مونده بود نشونش داد.
_ چرا کبود شده؟
لحن لیلی خیلی کیوت بود و کای نتونست لبخند نزنه: وای.نمیدونی چه سوزن خرکی ای بود.انگار رفته بودم خون بدم بجای آزمایش.به زنه گفتم چخبره گفت هرچی که توی نسخه ته عاسیسم!گفتم الآن از حال میرم اینقدر زیاد خون میگیره.نرفتم و پیشرفت خوبیه!
کای دستش رو گرفته بود و گفت: نتیجه ش رو کی باید بگیری؟
_ سه روز دیگه.البته میدونم چیزی نیست و دکتر الکی هی چکاپ میگیره!
_بهرحال باید تحت نظر باشی!
لیلی لبخند زد: خودت چی؟
کای هوفی کشید: من هم یه بیچاره ای مثل خودت!
لیلی خندید.روی نیمکت کنارش نشست و مشغول نفس کشیدن هوای پاییز شد.
_ داشتی میگفتی باید بری کارآموزی؟
لیلی سر تکون داد: آره.جلسات علنی مجلس و دولت و این چیزا.کار یاد بگیریم!
کای لبخند زد: وزیر کانگ رو که دیدی سلام من رو بهش برسون!
لبخند لیلی کمرنگ شد و چند لحظه به لبخند تلخ دوست پسرش خیره موند.
کای زمزمه کرد: ازش تشکر کن که وزیر لایقی برای دولتم بود!
لیلی به دستهای حلقه شده شون خیره موند و لبخند زد: و پدر فوق العاده ای برای من ...
❁❁❁
وارد داروخانه که شد سر دکتر هم بالا اومد و بهش لبخند کمرنگی زد.
لیلی به سمتش رفت و سلام کرد.اما به دلایلی برای شروع این مکالمه اضطراب داشت._ موفق بود؟
دکتر سری تکون داد: توقع داشتم که به مخدر برسم.اما ماده موثره ش فقط یه مسکن خیلی قوی بود!
لیلی گیج پلک زد.دکتر گفت: منظورم اینه که، فکر کردم اون کسی که این کارو انجام میده حتما دلایل خطرناکی داره و یچیزی مثل قاچاق مواد درکاره.اما اینطوری نبود.داروی داخل کپسول براساس ساختارش یک نوع مسکن بود.البته قوی و خواب آور شدید.من بررسی کردم این پوکه کپسول مال کمپانی ایه که اصلا مسکن و خواب آور نمیزنه! این یعنی قطعا ماده ی داخلی عوض شده و بهرحال این جرمه حتی اگه توش آرد بریزی.چون زیرسوال بردن کار اون کارخونه است !
لیلی دندونهاشو روی هم فشرد.
" هزار سال هم بگذره روشش همین باقی میمونه!"
_ حتی کمپانی میتونه شکایت کنه! اگه ثابت شه!
سر تکون داد: درسته.برای شروع جعبه ش رو پیدا کن حتما.
لیلی لبخند زد:ممنونم!
YOU ARE READING
❃ℓστυs [ᴄᴏᴍᴘʟᴇᴛᴇᴅ]❃
Historical Fiction🌺 نیلوفر آبی 🌺 ❃ ژانر: عاشقانه،درام،تاریخی،محدودیت سنی +۱۹ ❃ شخصیت ها:کیم جونگین،کانگ بویانگ، جانگ ییشینگ و ... ❃ نویسنده : - @shiningpark ❃ چنل : -@shiny_ownstory ❃ چیزی که از کودکی همیشه بهم گفته بودند این بود " مراقب باش چی آرزو میکنی..." جمله...