بیست و پنج'
_چرا...
مکثی کرد و توی تاریکی سعی کرد به چشمهاش خیره بمونه._چرا اینکارو کردید سرورم؟
مرد روبروش دست دراز کرد و موهاشو داد پشت گوشش:فکر میکردم خوشحال میشی!
_این الآن اصلا مهم نیست،شما چرا اینکارو کردید؟
_خوشحالی تو مهمترین چیزه ملکه،چطور میگی مهم نیست؟
_عالیجناب!
_کاش تو هم به خوشحالی من اهمیت میدادی و مثل گذشته اسممو صدا میزدی!
بویانگ لبهاشو روی هم فشار داد و با اخم کمرنگی بهش خیره موند.دیگه حرفی نزد و انگار که قهر کرده باشه فقط با لجبازی نگاهش کرد.
_بیرون از قصر جونش در خطر بود!زیادی برای خودش دردسر درست کرده بود و مدام دنبالش بودن.داشت دردسرهاش دامن ملکه رو هم میگرفت.اون اراذل اوندفعه دشمنهای اون بودن و تورو گروگان گرفتن!گفتم بیاد توی قصر خلاص میشه؛و ملکه هم خوشحال میشه!فقط بخاطر خوشحالی تو بود؛وگرنه فکر نکن لحظه ای ازش خوشم میاد.
بویانگ لبخند زد.جلو اومد و سرش رو روی سینه ش گذاشت.دستهای پادشاه بی درنگ دورش حلقه شد و موهاش رو بوسید.
_پسر قشنگ من!
قلب پسر جوان گرم شد.ذره ای قرار نبود از کارش پشیمون بشه...🌸🌸🌸
"_تو خودت عقل توی کله ت داری!من نمیتونم زورت کنم!
_منو نگاه کن!
_اون برادرمه!به سیاست اهمیت نمیدم...اون برادریه که جونش رو بخاطر من به خطر انداخت.
_تو کی هستی؟من برات چی ام؟
"توهمه چیز منی...تو همه ی وجود منی..."
_همه ی ما اولویت هایی داریم...
_تو اولویت منی! "خیلی فراتر از یه اولویت ساده..."
_بهرحال قرار نیست از ازدواجی که اون پادشاه ظالم ترتیبشو داد عشق شکوفا بشه که من توهم زدم!
لبخند زد ؛ چرا حس میکرد این جمله ی بویانگ بوی اعتراف میده ؟
🌸🌸🌸
غرق افکاری که نمیدونست از کجا شروع میشن و به کجا میرسن به روبرو خیره مونده بود و بعد از مدت هوای اطرافش رو بدون حالت تهوع نفس میکشید.بوی دوست داشتنی روخونه ...
با حضور آدم کنارش برگشت و با دیدنش لبخند زد.
_زیاد جلو اومدم ،خلوتتون بهم ریخت؟لبخند زد : بهم نریخت.اتفاقا داشتم غرق میشدم!اومدی نجاتم دادی...
شینگ لبخند کمرنگی بهش زد.
چند دقیقه بینشون سکوت بود و بویانگ گفت:خیلی خوشحالم که از مخمصه نجات پیدا کردی.
BINABASA MO ANG
❃ℓστυs [ᴄᴏᴍᴘʟᴇᴛᴇᴅ]❃
Historical Fiction🌺 نیلوفر آبی 🌺 ❃ ژانر: عاشقانه،درام،تاریخی،محدودیت سنی +۱۹ ❃ شخصیت ها:کیم جونگین،کانگ بویانگ، جانگ ییشینگ و ... ❃ نویسنده : - @shiningpark ❃ چنل : -@shiny_ownstory ❃ چیزی که از کودکی همیشه بهم گفته بودند این بود " مراقب باش چی آرزو میکنی..." جمله...