extra ep3

436 84 30
                                    

چنگ به همراه تعداد زیادی از افرادش با بیش ترین سرعت ممکن خودش رو به اون ابراه رسوند...

دیدن وضعیتی که جینگ یی توش قرار داشت باعث شد نتونه روی پاهاش وایسه...

از اونجا اصلا مشخص نبود که پسرش زنده س یا مرده...
و چنگ حالا حالا ها هم نمیتونست اینو بفهمه...

چون دریچه ی اون ابراه اونقدر باریک بود که به سختی یه نفر میتونست وارد بشه...
و باید یکی رو پیدا میکردند که میتونه..

بلاخره پسر یکی از خدمتکار ها که از لحاض هیکل هم اندازه با جینگ یی بود با طناب داخل ابراه شد و خیلی سخت اما بلاخره وفق شد جینگ یی رو بالا بفرسته...

اولین کاری که چنگ بعد از گرفتن جینگ یی از خدمتکار ها کرد چک کردن تنفس و نبضش بود...

وقتی فهمید که زنده س...  اونو بغلش کرد و به یکی از خدمتکار ها گفت دنبال دکتر بره و خودش جینگ یی رو به اسکله نیلوفر برگردوند...

#
جینگ یی به پدرش که داشت همراه چند نفر از خدمتکار ها وارد اسکله نیلوفر میشد نگاه کرد... و بعد از یانلی پرسید
-آ-لی... دوست داری... زود تر بریم پیش بابا؟

یانلی ذوق زده گفت
-آله!
جینگ یی هم لبخندی زد
-پس بدو برو و بغلش کن منم میام...

یانلی هم هیجان زده از این حرف به طرف پدرش دویید و خودش رو تو بغلش انداخت...

خب... البته که چنگ به خاطر این کارش دعواش کرد ولی‌...
وقتی یانلی ناراحت شد و زد زیر گریه...
اخر سر چنگ مجبور شد بغلش کنه و از دلش دربیاره

اخر سر چنگ مجبور شد بغلش کنه و از دلش دربیاره

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

#

نمیتونست وانگجی و ووشیان رو بی خبر بگذاره...
جینگیی هنوز هم بعد از سه روز بیهوش بود...
پاهاش و یکی از دست هاش شکسته بودند...

و دکتر میگفت احتمال داره که اون...دیگه بیدار نشه...
برای همین... نامه ای نوشت و شرایط رو توضیح داد...

البته که راجب هل دادن لینگ توی نامه نگفت...
خودش لینگو تنبیه میکرد...

پس لازم نبود اون بچه به خاطر اشتباهش که یه جورایی چنگ هم توش مقصره دوبار تنبیه بشه...

im not a traitorWhere stories live. Discover now