هری_تو مطمئنی میخوای انجامش بدی؟
هری با نگرانی به چشمای یخیِ دراکو نگاه کرد و تنها جوابِ دراکو فقط سر تکون دادن بود.
دراکو_آره ... تا قبل از این نمیتونستم انجامش بدم ... ولی الان ازش مطمئنم!
هری بعد از نگاهی طولانی نفسشو بیرون داد و رو به روی دراکو ایستاد.
هری_خیلی خب ... خوب گوش کن! باید بهترین و خوشحال کننده ترین خاطرهای که داری رو توی ذهنت بیاری ... قوی ترینشون رو! ممکنه الان نتونی انجامش بدی و این کاملا طبیعیه! ولی نباید نا امید بشی ... خب؟
دراکو سرشو تکون داد و هری با لبخندی کنارش وایساد.
هری_یه بار انجامش میدم فقط واسه اینکه ببینی چطور باید انجامش بدی.
دراکو دوباره سری تکون داد و به چوبدستی هری خیره شد. حرکت چوبدستی رو توی ذهنش سپرد و صدای هری رو شنید که اسپل Expecto Patronum رو زیر لب زمزمه کرد. گوزنِ آبی رنگی بیرون اومد و بعد از چند قدمی که توی اتاق برداشت محو شد. دراکو با دیدنش لبخندی روی لبش نشست و حس کرد که سرعت گردش خون توی بدنش بیشتر شده.
دراکو_این جادوی واقعیه ...
دراکو گفت و دست هر رو چند ثانیه توی دستش گرفت.
هری_خب دراکو ... قوی ترین خاطرهای که باعث میشه دوباره احساس زنده بودن بکنی ... اون خاطرهای که بهت قدرت میده که سر پا وایسی و زندگیتو از نو شروع بکنی به یاد بیار و سعی کن انجامش بدی ...
دراکو چشماشو بست و نفس عمیقی کشید.
دراکو_بریم که داشته باشیم ...
دراکو خاطرات مختلف رو توی ذهنش ورق زد. خاطرات چه خوب چه بد توی ذهنش داشتن رفت و آمد میکردن و دراکو سعی داشت یکیشونو انتخاب کنه و حس خوبِ اون خاطره رو توی گردش خونش به راه بندازه. روزی که کلاه گروه بندی اسلیترین رو روی سرش فریاد کشید آورد.
دراکو_ Expecto Patronum
چوبدستیش رو حرکت داد ولی هیچ اتفاقی نیفتاد. شونههاش آویزون شد و دراکو نفسشو با شدت بیرون داد.
هری_عیبی نداره ... فقط بهم بگو با چی فکر کردی؟
دراکو_کلاه گروه بندی ... وقتی "اسلیترین" رو داد زد.
دراکو ادای کلاه رو در آورد و باعث شد یه خندهی ریزی روی لبای هردوشون بشینه.
هری_به قوی تر از اون احتیاج داریم دراکو.
هری گفت و لبخندِ گرمی به پسرِ بلوند رو به روش نگاه کرد. دراکو سرشو تکون داد و دوباره خاطراتشو ورق زد. اولین باری که توی کوییدیچ شرکت کرده بود رو به یاد آورد ولی بازم چیزی از چوبدستی بیرون نیومد.
![](https://img.wattpad.com/cover/245398142-288-k40035.jpg)
YOU ARE READING
First Time Again (Drarry)
Fanfiction[COMPLETED] حتی اگه از هم دیگه دور هم باشیم بازم قلب من برای تو میتپه و اینو میدونم که تیکهای از وجود تو هم دقیقا همینو میخواد. (فصل دوم: Some Guy)