Chapter 26

1.5K 284 43
                                    

دراکو چمدونش رو جلوی در گذاشت و اسنیچ رو توی بغلش گرفت، هری هم از توی پنجره هدویگ رو بیرون فرستاد و پیش دراکو رفت.

دراکو_تموم شد؟

هری_آره ... دلم برای اینجا تنگ میشه.

دراکو_این اتاق توی این ۶ ماه خیلی چیزا بهمون داد نه؟

دراکو با لبخند گفت و دستشو پشت کتف‌های هری کشید.

هری_درسته ... بریم دیگه ...

هری در رو باز کرد و دوتایی از در اتاق بیرون رفتن. ترک کردنِ جایی که هم دوستای زیادی بهش داده بود هم عشق زندگیش رو براش سخت بود ولی کاری بود که باید انجام میشد. دستای همدیگه رو گرفتن و سمت قلعه قدم برداشتن.

این ۶ ماه برای هری و دراکو مثل کابوس شروع شده بود ولی انگار الان داشتن یه رویای شیرین رو به پایان میرسوندن. وقتی به قلعه میرسیدن باید توی دوتا خوابگاه جدا میموندن و روی میز های جداگونه وعده‌های غذاییشون رو میخوردن. به غیر از اون هم بلیز به تازگی همه چیز رو خراب کرده بود و ترسِ اتفاقاتِ آینده به جونشون افتاده بود.

هری_دو دلم برای برگشتن ... نمیدونم چطوری باید باهاش کنار بیام.

دراکو نفسشو مثل فوت بیرون داد و انگشت‌هاش رو محکم تر دور انگشت‌های هری قفل کرد.

دراکو_بیا فقط دعا کنیم که بتونیم یه وقتایی از دید بقیه دور بشیم که بتونیم تنها باشیم!

بعد از تموم کردن جملش خم شد و روی پیشونیِ هری رو بوسید، جواب هری هم لبخندِ تلخی بود که با نگاه کردن توی چشم‌های دراکو تحویل داد.

بقیه‌ی مسیر دوباره تا قلعه توی سکوت طی شد و فقط نوازشِ انگشت شست دراکو بود که روی انگشت هری کشیده میشد.

اواسط ماهِ فوریه بود و کم کم هوا داشت رو به گرم شدن میرفت. برف‌های روی درخت‌ها آب شده بودن و فعلا برف روی زمین مونده بود که آب بشه. باد خنکی که به صورت اون دو نفر میخورد حس خوبی بهشون میداد و لبخند ریزی رو روی صورت جفتشون پدیدار کرده بود.

اولین صحنه بعد از رسیدن به قلعه خوش آمد گوییِ هرماینی و رون و گویل بود.

هرماینی_بالاخره برگشتین پس ... چه حسی داره بعد از این همه مدت؟

هری_یه جوری میگی انگار ۲ قرنه اینجا نبودیم!

هری گفت و ریز خندید.

دراکو_الان که فکرشو میکنم میخوام برگردم به اون اتاق قدیمی ...

لبخند روی لب هری خشک شد و با چشمایی که پر از حرف بودن دراکو رو نگاه کرد. هرماینی و رون هم به هم نگاهی کردن و سرشون رو پایین انداختن.

گویل_عام دراکو ... فکر کنم از شنیدن این خوشحال نمیشی اما ...

دراکو_چیشده؟

First Time Again (Drarry)Where stories live. Discover now