از اون روزی که دراکو همه چیز رو برای هری تعریف کرده بود یک هفته میگذشت. با اینکه یکشنبه بود ولی دراکو هری رو توی خونه نگه داشته بود چون میدونست اگه برن بیرون ولدمورت ذرهای صبر نمیکنه و کار هری رو همونجا تموم میکنه. کریسمس نزدیک بود و هری به دوستاش گفته بود به خاطر خطری که وجود داره بهتره هیچکس نیاد، دراکو هم با دوستاش اتمام و حجت کرده بود که پاشونو اطراف این خونه نزارن.
قرار بود تعطیلات کریسمس امسال رو پیش همدیگه باشن و با هم وقت بگذرونن، البته اگه هری عصبانیتش میخوابید و بالاخره دو کلمه با دراکو حرف میزد.
هر وقت دراکو سعی میکرد با هری حرف بزنه هری در حال انجام هرکاری هم که بود یا روی تختش دراز میکشید و پشتشو به دراکو میکرد یا میرفت توی حموم و در رو روی خودش قفل میکرد. یه وقتایی از سر میز بلند میشد و هیچی نمیخورد برای همین دراکو دیگه اونجور مواقع سر صحبت رو باز نمیکرد. دراکو حتی یه بار سعی کرد بحث دستِ هری رو وسط بکشه ولی وقتی هری از توی کتاب ها یه اسپل پیدا کرد برای ترمیم استخونهاش دیگه دراکو شانسی نداشت.
هری دیگه با دراکو درس نمیخوند، اینطوری بگیم که ... هری دیگه اصلا درس نمیخوند! دراکو چند باری سعی کرد وادارش کنه که درس بخونه ولی هر سری با نگاه پر از عصبانیت هری مواجه میشد و کنار میکشید.
میدونست که اگه هری به دراکو حمله نمیکنه یا اسپلی روش اجرا نمیکنه فقط به خاطر طلسم مدافع خونهست و فقط به خاطر اینکه دوباره درد نکشن هری سکوت میکرد و تمام قواش رو میزاشت برای اینکه آرامش خودشو حفظ کنه.
ولی این شرایط داشت دراکو رو کلافه میکرد، بالاخره یه جوری یا باید هری رو قانع میکرد که نمیخواسته کاری بکنه، یا اینکه سعی میکرد حتی با اینکه هری ازش متنفره بازم به روزمرِگیش برگرده.
وقتی هری روی تخت نشسته بود و رمان میخوند دراکو بالا سرش رفت.
دراکو_هری میشه حرف بزن ...
هری حتی اجازه نداد دراکو جملهاش رو تموم بکنه. از جاش بلند شد و سمت حموم رفت ولی دراکو زودتر رسید و جلوی در حموم راه هری رو سد کرد.
دراکو_نمیشه هری! باید! حرف بزنیم!
هری با نفرت به دراکو نگاه کرد ولی دراکو از خر شیطون پایین نیومد و جلوش وایساد.
هری_برو کنار ...
با صدایی که به زور شنیده میشد گفت و نگاهشو از دراکو گرفت. به در حموم نگاه کرد و منتظر موند تا دراکو بره کنار و بزاره هری رد بشه.
دراکو_نه هری باید حرف بزنیم!
هری_من هیچ حرفی برای زدن ندارم ...
دراکو_پس بزار من حرفامو بزنم و تو گوش کن!
هری یقهی دراکو رو گرفت و به دیوار چسبوندش.
![](https://img.wattpad.com/cover/245398142-288-k40035.jpg)
YOU ARE READING
First Time Again (Drarry)
Fanfiction[COMPLETED] حتی اگه از هم دیگه دور هم باشیم بازم قلب من برای تو میتپه و اینو میدونم که تیکهای از وجود تو هم دقیقا همینو میخواد. (فصل دوم: Some Guy)