*امسالم باید قیافهی نحس اون پاتر لعنتی رو تحمل کنم! عینک گردش، چشمهای باباغوریش، کوتولهی مضحک!*
این حرفا توی ذهن دراکو میپیچید و اون با اخم و تخم شدید وارد سکوی ¾9 شد، لوسیوس پشت سر دراکو بود و همون اخم و غرور همیشگی رو داشت، غروری که دراکو هم داشت، همون غروری که باعث شده بود با تمام وجودش از هری پاتر متنفر باشه، همون غروری که براش سخت بود باور کنه هری پاتر از اون قوی تره و روی دست اون هیچ جادوگری نیست، هری پاتری که لرد ولدمورت موفق به کشتنش نشده بود
لوسیوس_یادت نره هدف تو امسال چیه دراکو! باید همیشه این تو ذهنت باشه که ولدمورت تو رو انتخاب کرده و امسال به جای تفریح و شیطنت باید روی کارت متمرکز باشی
لوسیوس اینو محکم و قاطعانه ولی با صدای آروم طوری که کسی متوجه نباشه به دراکو گفت، دراکو هم که قیافش از همیشه بی احساس تر و سردتر بود سرشو تکون داد و حتی ثانیهای توی چشمای پدرش نگاه نکرد، سوار قطار شد و توی همون کوپهای که بلیز و کرپ و گویل و پنسی بودن نشست
پنسی_مثل همیشه مغرور و بی احساس، همون طوری که من میپسندم
پنسی خودشو به دراکو چسبوند و دراکو ذرهای تغییر نکرد، هیچ تمایلی به بودنش نشون نداد ولی اونو پس هم نزد
..._رون اون مال تو نیست، زود برش گردون
صدای آشنای پاتر باعث شد دراکو یه لحظه به راهروی قطار نگاه کنه و موهای نارنجی رون و عینک گرد هری رو توی دستش ببینه
*پسرای مزخرف، یکی از یکی بچهتر*
بعد از اینکه اینو به خودش گفت به چشمای سبز هری نگاه کرد که بدون عینک پف کرده بودن و هری سعی میکرد با ریز کردن چشماش عینک رو پیدا کنه و از دست رون بیرون بکشه، نگاهشو از اونا گرفت و از پنجره بیرونو نگاه کرد
رون_اگه اعتراف کنی از چو خوشت میاد بهت میدمش! هری زود باش!
با شنیدن اسم چو ابروهاش بالا رفت
*پسرِ احمقِ ساده لوح با اون دخترِ ساکتِ رو مخ؟ ترکیب خوبی میشن*
حرفش باعث شد لبخند شیطنت آمیزی بزنه و تکون کوچیکی به خاطر خنده بخوره
پنسی_چیزی توجهتو جلب کرده مالفوی؟
پنسی همونجوری که داشت با نشونِ مرگخوار دراکو ور میرفت اینو گفت و دراکو لبخندش خشک شد و اخماشو توی هم برد
گویل_من این خنده رو میشناسم، بازم شیطنت در پیش داریم درسته؟
دراکو_یه جورایی آره گویل
کرپ_پس قراره بهمون خوش بگذره
کرپ گازی به کیکِ توی دستش زد و با آرنج اون یکی دستش ضربهای به پهلویِ گویل زد و جفتشون خندیدن
دوتا کوپه اونور تر هرماینی داشت با رون بحث میکرد که باید امسال درساشو بیشتر جدی بگیره و رون ذرهای حواسش به حرفای هرماینی نبود، هری هم داشت عینکشو با دستمال پاک میکرد چون جای انگشتای رون روش مونده بود
رون_تو هنوزم اعتراف نکردی هری، تو از چو خوشت میاد!
هری_چیزی برای اعتراف کردن نیست رونالد! به خوردن شکلاتات ادامه بده
هری برای اینکه بتونه عینکشو پس بگیره با شکلات قورباغهای به رون رشوه داده بود و این موفقیت آمیز بود براش
هرماینی_رون اگه زیاد از اونا بخوری توی قطار حالت بد میشه
رون_کی اهمیت میده؟
رون پرسید و شونه بالا انداخت، هری دوباره رفت تو فکر و از شیشهی قطار بیرونو نگاه کرد، میدونست که با وجود ولدمورت نه خودش، نه دوستاش، نه اطرافیانش هیچ امنیتی توی مدرسه ندارن، تمام نگرانیش سلامتی اطرافیانش بود و هری نمیدونست چجوری میتونه اونا رو از این ریسک دور کنه
*******************
دامبلدور_شروع یه سال دیگه در هاگوارتز رو به همتون تبریک و به سال اولیهامون ورودشون رو خوش آمد میگم. چندتا قانون هست که همین الان باید به همتون بگم و گوشزد بکنم که رعایت نکردشون برای خودتون و خونتون (گروهتون) دردسر ساز میشه!
هری که از قبل خبر داشت حوصلش داشت سر میرفت و فقط میخواست که جشن اول سال زودتر تموم بشه، دستشو زیر چونش گذاشت و به میز گریفیندور زل زد
دامبلدور_همونطور که همتون میدونید لرد تاریکی دوباره برگشته و هممون باید مراقب باشیم، بدون اجازه از محوطهی مدرسه خارج نمیشین! هر وقت که بخواین نمیتونین به هاگزمید برین! بعد از ساعت ۷ دیگه از سالن عمومی و خوابگاهتون خارج نمیشین!
مالفوی که مثل همیشه قسمت شمالی میز اسلیترین نشسته بود هم مثل پاتر از این حرفای تکراری دامبلدور خسته شده بود پس داشت به کاری که باید میکرد فکر میکرد، اینکه ولدمورت بهش گفته بود باید دامبلدور رو بکشه فشار زیادی رو روی اون گذاشته بود و شب و روز مشغول فکر کردن به این کار بود
اونا ۶ سال بود که توی این مدرسه درس میخوندن، ۶ سال بود که دامبلدور مدیر اون مدرسه بود، دامبلدور همه جوره پشت تک تکشون حتی مالفوی رو گرفته بود و مالفوی با فکر کشتن دامبلدور شب و روز نداشت و این فکر داشت از درون از مالفوی تغزیه میکرد و اون ضعیف تر و شکسته تر میشد ...
***
نظر؟
ووت فراموش نشه!Love You all 🌈🤍
KAMU SEDANG MEMBACA
First Time Again (Drarry)
Fiksi Penggemar[COMPLETED] حتی اگه از هم دیگه دور هم باشیم بازم قلب من برای تو میتپه و اینو میدونم که تیکهای از وجود تو هم دقیقا همینو میخواد. (فصل دوم: Some Guy)