صدای هری رو شنید که سعی داشت خنده اش رو کنترل کنه و لحنش رو تبدیل به یک لحن خشن بکنه:
بسه دیگه جنیفر دوستم تموم شد. بزار به ما هم برسه.جنیفر خنده ای کرد و از بغلش بیرون اومد:
دوست تو دوست منم هست محض اطلاع.-نگران نباشید به همتون میرسم.
هری رفت سمتش و کوتاه اما پر احساس و مهربون در آغوش گرفتش.
بلافاصله جنیفر دستش رو کشید و سمت جاش برد:
خب لیام! جاش دوست پسرم. جاش، لیام دوستم که یکم قبل تر حرفش بود.جاش خندید و گفت:
البته فقط الان حرفت نبود و باید بگم جنیفر خیلی دوست داره و ازت تعریف کرده. خوشحالم که میبینمت لیام.و دستش رو جلو آورد و لیام هم با روی خوش دستش رو فشرد:
منم همینطور جاش. خوشحالم از دیدنتبعد از یک آغوش کوتاه با نایل سمت لویی رفت:
تولدت مبارک پسر.
در آغوش گرفتش:
تو این سال جدید از زندگیت کمتر هرولد ما رو حرص بده دوست ندارم سکته کنه تو این سن.
این رو گفت و بعد از خندیدن از بغل لویی دل کند. کادو رو جلو آورد:
امیدوارم خوشت بیاد.
لویی لبخندی زد و گفت:
البته. خیلی ممنون لیامن: لویی نمیخوای این رو به لیام معرفی کنی؟
لویی رد نگاه نایل رو گرفت و به زین رسید و نگاه زین به نایل رو که دید ترجیح داد قبل از هر اتفاقی قضیه رو جمع کنه.خب از قرار معلوم دو نفر اونجا دل خوشی از هم نداشتن! دو نفر؟!
لویی چند قدم باقی مونده به زین رو برداشت و لیام هم به تبعیت از اون اینکار کرد:
لو: خب لیام این
جوری که زین نگاهش میکنه باعث میشه خیلی زود حرفش رو پس بگیره:
ایشون دوست من زین. زین فکر کنم تو هم تا حالا فهمیدی که ای.ایشون لیام هست دیگهخب در واقع اینکه یک انسان رو این خطاب کنیم شاید درست نباشه ولی حداقل بین جمع دوست ها این یک چیز طبیعی هستش.
ولی خب نه تا وقتی که تو اون جمع نایل و زین حضور داشته باشن که در این مورد بحث کردن. حتی شاید اسمش بحث نباشه... ولی خب... اصلا بیخیالهمه به اون دو نفر خیره بودن و اون دو نفر به همدیگه.
میزان غرور لازم برای اینکه دستتون رو نیارید جلو برای دست دادن تو اولین دیدار و آشنایی چقدر هست؟
خب اگر نمیدونید میتونید اون رو با آزمایش روی زین و لیام بفهمید!همه در انتظار دست دادن اون دو نفر خشک شدن و بعد از یکی دو دقیقه به سر تکون دادن اکتفا کردن و لیام از اون پسر دور شد.
یک ساعت و خورده ای با حرف ها و شوخی هاشون گذشت و اون ها حالا سر میز نشسته بودند تا شام بخورن.
ه: خب دیگه شروع کنید منتظر چی هستید.
لویی بلافاصله ظرف سالاد ماکارونی رو برداشت و این خنده حرصی هری رو به همراه داشت:
لویی منظورم این نبود که حالا لزوما تو شروع کنی منظورم...
لی: هری بیخیال بعضی وقت ها واقعا فکر می کنم اونی که حرص میده تویی و اون بدبختی که حرص می خوره لویی!لیام با خنده و لحن شوخ طبعی گفت و این خنده بقیه رو به همراه داشت.
البته اگر باز هم دوست لویی، زین عزیز رو فاکتور بگیریم!ز: کم کم داشت باورم میشد فقط سلام و احوال پرسی بلدی و هیچ چیز دیگه ای از آداب معاشرت نمیدونی!
با نیشخندی جمله اش رو به پایان رسوند و چنگالش رو برداشت.دو دقیقه ای گذشت که نایل گفت:
لیام نمی خوای جواب این رو بدی؟
لی: نه نایل هیچ علاقه ای به هم صحبتی با این که ادب و فرهنگی نداره ندارم. شامت رو بخور نایلر
ن: ددی لیام سیر شدم دیگه
لیام خنده ای کرد و گفت:
پسرم تا بشقابت عین آینه نشه اون قضیه رو کنسل شده بدون.نایل با هول و ولا مشغول غذا خوردن شد و جنیفر گفت:
باز چه خوابی برات دیده؟
لی: همون همیشگی.
ج: میشه ما هم بدونیم اون همیشگی چیه؟
لی: البته
جاش منتظر ادامه اش موند و وقتی نا امید شد گفت:
خب چیه؟
لی: بعداً می فهمی. یادم هست که جنی بعد پنج ماه، همیشگی رو فهمید.لویی تک سرفه ای کرد تا گلوش رو صاف کنه و سعی کنه بین اون دو پسر رو که الکی و هنوز هیچی نشده شکرآب بود رو درست کنه:
راستی لیام، زین هم فایت میکنه.
لیام سرش رو بالا آورد و چند لحظه کوتاه به لویی نگاه کرد و بعد مشغول غذاش شد.لو: شنیدی چی گفتم؟!
لی: آره
لو: خب اممم چرا واکنشی نشون ندادی؟!
لی: لو به من چه ربطی داره دوست بیشعور تو چیکار میکنه!
لویی دیگه چیزی نگفت. زین دستش رو خالی کرد و انگشت هاش رو تو هم قفل کرد:
اگر بدونی کی ام فکت میفته زمین بچه!
لی:
ز: اگر واقعاً اینکار باشی اسم زین مالیک به گوشت خورده حتماً.
لی:
ز: اصلا سعی نکن باهام در بیفتی چون اونقدرام که نشون میدم مهربون نیستم.
لی: اگر اینکار باشی اسم بِر به گوشت خورده حتماً. حالا بهتره ساکت شی و بزاری شامم رو بخورم.زین جا خورد ولی از خصوصیت خوبش ممنون بود؛ خصوصیتی که هر احساسی رو بروز نمیداد و فقط تو درونش می موند. فکر نمیکرد اون بِری که ازش حرف میزنن همچین پسری باشه.
ز: نظرت درباره یه فایت چیه بِر؟
••••••••••••••••••••
سلام😍💙
اینم پارت دو امیدواریم دوستش داشته باشید💙💕
کاور هم استایل لیام و زین توی تولد هست
به نظرتون لیام قبول میکنه فایت کنن؟🤔
اگه فایت کنن کی میبره؟
اینم بگیم که از پارت بعد، پارت ها بلند تر میشن و فاصله آپ هم کم میشه و تو یه برنامه منظم آپ داریم💙
نظری، پیشنهادی، انتقادی، چیزی هست خوشحال میشیم بدونیم
دوستتون داریم💙
Sp♡
YOU ARE READING
What About Us
Fanfictionیخ دلِ سوخته و درد کشیده اش داشت آب میشد... آب شد و دل باخت بهش... ولی کی گفته زندگی قرار نیست حتی واسه یک بار هم که شده چیزی رو خراب نکنه!