با دیدن لرزش شدید بدن لیام، ترس وجودش رو در برگرفت. نمی دونست چی باعث این حال پسر شده بود.
نایل با دو خودش رو به اون ها رسوند و زین رو که ماتش برده بود، با فشار محکم دستش به عقب پرت کرد. هری هم خودش رو به لیام رسوند و تن لرزونش رو مهمون آغوشش کرد. اشک، چشم های هر دوشون رو پر کرده بود. هری وقتی دید لرزش تن لیام تموم نمیشه و اکسیژن به خوبی به ریه اش نمیرسه، سرش رو بالا آورد و خطاب به نایل با صدای لرزون گفت:
برو قرص هاش رو از ماشینش بیار.نایل هم با صدایی که دست کمی از فریاد نداشت گفت:
کی دیدی قرص هاش رو بیاره!هری هق هقی کرد و گفت:
اسپریاش همیشه همراهش هست. تو داشبورد ماشینش. زود باش نایل!نایل بعد از برداشتن سوییچ ماشین لیام که گوشه ای از رینگ افتاده بود، شروع به دویدن به سمت در کرد. چند بار نزدیک بود که روی زمین فرود بیاد ولی تونست خودش رو جمع و جور کنه.
هری تن لیام رو بیشتر به خودش فشرد و محکم تر در آغوشش گرفت تا از لرزشش کم کنه. لبش رو به گوش لیام چسبوند و آروم و زمزمه وار شروع کرد به حرف زدن با دوست نا آروم و طوفانیش:
هیش آروم باش عزیزم. آروم باش، چیزی نیست. ببین من اینجام، همه هستن. ببین من چجوری نفس میکشم تو هم مثل من تکرار کن. باشه لیام؟ باشه عزیزدلم؟وقتی دید چیزی رو حال اون پسر تاثیر نداره و هر لحظه نفسش تنگ تر میشه، دعا کرد که نایل زود تر با اون شئ کوچک برسه. برای بار چندم هق هقی کرد و بی تفاوت به بقیه که حالا دورشون جمع شده بودن ادامه داد:
لیام، خواهش می کنم عزیزم آروم باش. لیام ببین من دارم گریه میکنم؛ تو که بدت میاد من و نایل گریه کنیم، ببین الان جفتمون داریم گریه میکنیم. لیام...بوسه ای روی موهای خیس دوستش نشوند.
نایل از راه رسید و با دست هایی که میلرزید درپوش اسپری رو برداشت. دستش رو دراز کرد تا اون رو به هری بده که اسپری از دستش افتاد؛ نایل و هری با بُهت بهش نگاه کردن، جوری که انگار دیگه امیدی نداشتن. لویی که دید حال اون ها اصلا تعریفی نداره و حرکتی نمیکنن دست به کار شد و اسپری رو از روی زمین چنگ زد و دهانهاش رو به دهن لیام چسبوند و چندبار اسپری کرد.بعد از یکی دو دقیقه لیام بیحال با چشم های نیمه باز، همچنان تو بغل هری بود و به آسمون خیره شده بود. بقیه به جز نایل که نزدیک به هری و لیام نشسته بود، هر کدوم گوشه ای از رینگ جا گرفته بودن. زین با اخم شدیدی به لیام نگاه میکرد و به این فکر میکرد که چی اون رو تا این حد بهم ریخت.
بعد از یک ربع لیام سعی کرد که بلند بشه اما دست های هری باعث شد لیام تو همون حالت نیمه خیز بمونه.
ه: لیام دراز بکش حالت هنوز خوب نیست.
لیام دست های هری رو کنار زد و روی پاهای بیجونش ایستاد. چشمش به سوییچ ماشینش که کنار نایل بود خورد و خم شد تا بردارهاش که با زانو روی زمین فرود اومد. همه با نگرانی نیم خیز شدن و نایل شونه های لیام رو گرفت، لیام بی تفاوت به همه این ها بعد از برداشتن سوییچ دوباره سر پا شد و سمت در راه افتاد که این باعث شد بقیه هم پشت سرش راه بیفتن.
YOU ARE READING
What About Us
Fanfictionیخ دلِ سوخته و درد کشیده اش داشت آب میشد... آب شد و دل باخت بهش... ولی کی گفته زندگی قرار نیست حتی واسه یک بار هم که شده چیزی رو خراب نکنه!