زین: نظرت درباره یه فایت چیه بِر؟
سکوت سنگینی حاکم شد. تقریبا همه از این حرف جا خوردن.
لی: بِر با هرکسی فایت نمی کنه ولی شاید به تو این افتخار رو دادم.
زین نیشخندی زد و گفت:
خوبه. پس خودت رو واسه باخت آماده کن.یک ساعتی گذشت.
وضعیت ترسناکی بود.
دوتا پسر با تمام غرورشون رو به روی هم گارد گرفته بودن و می خواستن بهم حمله کنن.
هری مثل تمام وقتایی که لیام فایت داشت استرس کل وجودش رو گرفته بود؛ خصوصا که تعریف فایت های زین رو از لویی زیاد شنیده بود.لویی پوکر به صحنه خیره شده بود و همینطور که سعی داشت هری رو آروم کنه داشت به این فکر می کرد که بعداً از تولد بیست و هشت سالگیش به عنوان صحنه جنگ یاد می کنه.
نایل با پوزخند به زین خیره شده بود و تو دلش به رفیقش افتخار می کرد و مطمئن بود که برنده این فایت لیام هستش و جنیفر که با هیجان بالا پایین میپرید و از فایت های لیام برای دوست پسرش تعریف میکرد جمع تماشاگر ها رو تشکیل می دادن.
لو:قبل از اینکه شروع کنید باید بگم از اونجایی که جفتتون رو میشناسم و میدونم چقد رو مخ و لجبازید و اگه بهتون رو بدن تا همدیگه رو تیکه پاره نکنید تموم نمیکنید و هیچکدومتون کنار نمی کشید، باید بگم که این فایت یه قانون داره با اولین خونی که ریخته بشه فایت تموم میشه و مثل آدم بلند می شید خونتون و من و دوست پسرم رو تنها می ذارید چون اصلا علاقه ندارم تا صبح به جنگ و دعوای شما نگاه کنم.
هری با تعجب به لویی نگاه کرد
ه:خشن شدی لاو.ن:تا لویی همین الان شوتمون نکرده بیرون شروع کنید لیام.
لیام همون طور که گارد گرفته بود آستین های هودیش رو بالا زد و نیشخندی به پسر روبروش زد.امکان نداشت باخت رو قبول کنه.توی لیست افتخارات بر هیچ باختی نباید باشه.
همون لحظه زین بدون مقدمه اولین مشتش رو سمت لیام پرت کرد که لیام جا خالی داد و پوزخندی رو لبش شکل گرفت.به سمت زین حمله کرد و سعی کرد شکم زین رو هدف قرار بده ولی اون پسر زودتر به خودش اومد و مشت لیام رو گرفت و محکم فشار داد.
از شدت درد چشماش رو روی هم فشار داد ولی صدایی از گلوش خارج نشد تا اعتماد به نفس رقیبش رو بالا نبره. پاشو محکم به پشت پایزین زد و باعث شد رو زانو بیوفته زمین اما قبل از اینکه مشتش به صورت زین برخورد کنه زین صورتش از زیر دست لیام رد کرد و دست لیام رو پیچوند.نیشخندی زد و خودش رو به لیام نزدیک کرد. این پسر برای فایتر بودن زیادی کیوت بود. هنوزمباورش نمیشد بِری که همه ازش تعریف میکنن این پسر باشه.
با فاصله کمی نزدیک هم بودن.لیام نگاهش رو تو چشمای زین قفل کرد. دستای زین شل شد.
جدی این پسر تو چشماش چی داشت که همه رو به سمتخودش می کشید؟
لیام ازحواسپرتی زین استفاده کرد و با سرش محکمضربه ای به بینی زین کوبید و وقتی از درد ناله ای کرد و دستش رو سمت صورتش برد لیام تن پسر روبروش رو محکمبهزمین کوبید و روش نشست.
YOU ARE READING
What About Us
Fanfictionیخ دلِ سوخته و درد کشیده اش داشت آب میشد... آب شد و دل باخت بهش... ولی کی گفته زندگی قرار نیست حتی واسه یک بار هم که شده چیزی رو خراب نکنه!