Nine

210 41 18
                                    

با تک سرفه ای صداش رو صاف کرد و موبایل رو به گوشش چسبوند:
- الو لویی

صدای لویی نشون می‌داد که تازه از خواب بیدار شده:
چیه زین؟

- یه مسئله ای هست باید بهتون بگم. همه بیاید خونه من.

- اوه! فکر کنم خیلی مهم هست که بیخیال لحن من شدی!

- آره لویی مسخره بازی رو تموم کن و زود بیایید اینجا. به بقیه هم خودت خبر بده.

- بقیه یعنی-

- بقیه یعنی همه به جز لیام، لویی.

و بدون اینکه کلمه دیگه ای به زبون بیاره یا بزاره لویی چیزی بگه قطع کرد

°°°°°°°°°°

بعد از گذشت چیزی حدود یک ساعت و نیم همه خونه زین جمع شده بودن.

لو: نمی‌خوای اون دهن لعنتیت رو باز کنی و بگی چه کار مهمی داشتی که ما اول صبح اینجا ایم؟!

ز: یه ویدیو بهتون نشون میدم نگاه کنید.

ویدیو رو پخش کرد و همه با چشمایی که تنگ کرده بودن تا تمرکز کنن به صفحه لپ تاپ زل زده بودن.

بعد از اینکه ویدیو تموم شد لویی به حرف اومد:
خب؟!

ز: کی وسط رینگ بود؟

ن: زین خوبی؟!

ز: نایل اصلا شوخی ندارم!

ن: لیام وسط رینگ مبارزه بود، خب که چی؟!

ز: این ویدیو برای دیشبِ!

ن: باور کن بهتر از تو آمار مسابقه های لیام رو دارم و این  که لیام دیشب فایت داشت رو همه می‌دونیم زین!

ز: وای خدایا من احمق بگو گفتم شما ها یه چیزی حالیتونِ! اینجا رو خوب نگاه کنید. اینجا جایی که مسابقات غیر قانونی برگزار می‌شه.

ه: چی داری میگی زین؟!

ز: متاسفم که ناراحتت کردم هری، ولی دارم حقیقت رو میگم.

هری برخلاف بقیه که سر جاشون خشکشون زده بود، سمت موبایلش رفت. جنیفر به خودش اومد و با چند قدم تند خودش رو به هری رسوند:
هری چی کار می‌کنی؟ یکم صبر کن. با هم فکر می‌کنیم-

ه: با هم فکر می‌کنیم که چی بشه جنی؟! اون باید جواب بده!

ن: هری دو دقیقه دست از عقل کل بودن بردار و صبر کن آروم بشی یکم! به موقع اش با لیام حرف می‌زنیم.

لو: بچه ها راست میگن هری.

لویی به سمت هری پا تند کرد و دستش رو گرفت و سمت مبل هدایتش کرد:
بشین، سعی کن آروم باشی عزیزم. مطمئنم لیام یه دلیلی داره پشت اینکارش.

این حرف لویی و چشم های هری که دوباره به لپ‌تاپ خورد کافی بود تا دوباره جوش بیاره و شماره لیام رو بگیره.

What About Us Where stories live. Discover now