Twelve

203 37 45
                                    

بعد از چهل دقیقه رانندگی به مقصد مورد نظرشون رسیدن.
زین هیچ تصوری از اون همیشگی نداشت ولی فکرش رو هم نمی‌کرد که اون یه جای پرت و خلوت باشه؛ جایی که آسفالت هم نیست و به جز خودشون هم کس دیگه‌ای نیست.

با صدای تقه‌ای که به شیشه خورد به خودش اومد. شیشه رو پایین داد تا صدای لیام رو واضح بشنوه:
پیاده نمی‌شی؟!

ز: اینجاست؟!

لی: چی؟!

ز: همیشگی!

لی: آره.

زین سرش رو تکون داد و بعد از بالا دادن شیشه و خاموش کردن ماشین، پیاده شد.
دنبال لیام راه افتاد و وقتی کمی جلوتر رفتن کنار بقیه ایستادن.

ز: اینجا چه جذابیتی داره؟!

ن: داد بزن!

ز: چی؟!

ن: میگم داد بزن آقا گاوِ!

زین گیج شده بود و داشت فکر می‌کرد، که این بار صدای فریاد بلندی اون رو به خودش آورد. با تعجب سرش رو چرخوند و با دیدن لیام لبه اون پرتگاه، در حالی که به شهر زیر پاش زل زده و فریاد می‌زنه، متوجه قضیه شد.

کم کم همه رفتن و لبه پرتگاه ایستادن و شروع کردن به فریاد زدن؛ ولی زین همچنان ساکت بود و به دست های مشت شده لیام کنار بدنش که لرزش محسوسی داشت نگاه می‌کرد.

لی: فریاد بزن زین!

زین نگاهش رو به صورت لیام داد و بعد از چند ثانیه اون هم مثل بقیه به شهر زیر پاش نگاه می‌کرد و فریاد می‌زد.

بعد از چند دقیقه صدای فریاد ها قطع شد و همه در حالی که گلوشون رو ماساژ می‌دادن تا از سوزش و دردش کم کنن همون جایی که وایساده بودن، نشستن.

جاش: همیشه دوست داشتم این کار رو بکنم!

جنی: هر دفعه بیشتر از دفعه قبل حال میده.

ه: خیلی-

نایل نذاشت حرفش رو ادامه بده و گفت:
خب دیگه بسه، بلند شید برید خونه هاتون؛ معلومِ چیزی که من انتخاب کنم عالیه!

جنی: آخر سر نفهمیدم چرا همیشه به لیام میگی بیارت اینجا! چرا خودت نمیای؟!

ن: اون دیگه بین خودم و خودشِ.

همه بلند شدن جز نایل و لیام.

ز: شما چرا بلند نمی‌شید؟!

جنیفر با خنده گفت:
زین ولشون کن. این دو تا کار همیشگی‌شونِ که بعد از ما اینجا بمونن.

لی: جنیفر دقت کردی هر وقت میایم اینجا تو از کلمه همیشه زیاد استفاده می‌کنی؟!

جنی: تو دقت کردی که همیشه این رو به من میگی؟

لیام خندید و بلند شد. سمت جنیفر رفت و اون رو در آغوش گرفت و گفت:
دقت کردم؛ برو جاش منتظرِ.

What About Us Where stories live. Discover now