Seven

182 37 12
                                    

از آینه نگاهی به صندلی عقب که هری روش خوابیده بود انداخت و وقتی از خواب بودن هری مطمئن شد، سمت لویی برگشت با مشت به بازوی اون پسر  کوبید.

ز: لویی لویی.

لو: چتههه ترسیدم مرتیکه.

ز: خب زر نمی‌زنی که منم پشت فرمون نشستم همه جا هم ساکتِ خوابم بگیره شماهام با من می‌میرید.

لو: می‌شه بپرسم چی باید بگیم الان دقیقا؟!

ز: مثلا می‌تونیم من سوال بپرسم تو جواب بدی.

لویی ابروهاش رو بالا انداخت و با چشم هایی که تعجب توشون مشهود بود طرف زین برگشت.

لو: جالب شد! چی ذهن زین مالیک رو درگیر کرده که می‌خواد در موردش از من سوال بپرسه؟!

ز: درگیر؟! نه بابا لو چرا چرت میگی فقط کنجکاو شدم.

لویی دوباره به حالت عادی روی صندلی دست به سینه نشست.

لو: خب بنال دیگه.

ز: خب کنجکاوم بدونم چرا هری انقد لیام رو دوست داره؟ چرا انقد نگرانشِ؟ یا اصلا چرا اون جوجه طلایی انقدر از اون پسر طرفداری می‌کنه؟

لو: زین دقت کردی همه سوالات به لیام ربط داشت؟!

ز: منظورت چیه؟

لو: این ها رو می‌گم که بدونی زین، لیام هم مثل خودت کله خرِ و لجباز، وقتی یکی به پر و پاش بپیچه و بیخیال نشه اون هم ول کن نیست. در مورد تو می‌دونم که بیخیالی و هیچی برات مهم نیست، اینجور موقع ها فقط می‌خوای طرف مقابلت رو بکوبی زمین، ولی لیام برعکس چیزی که نشون می‌ده اینجوری نیست، خیلی آسیب پذیر تر از چیزی هست که فکرش رو بکنی. حواست رو جمع کن. همیشه اینجوری وقت ها باهات تیم می‌شدم و کمکت می‌کردم ولی الان فرق می‌کنه و اصلا شوخی ندارم.

زین تمام‌ مدت با اخم به جاده خیره شده بود و فرمون رو تو دستش فشار می‌داد. چی باعث شده بود بهترین دوستش بخاطر یه پسر غریبه اینجوری با جدیت باهاش حرف بزنه و بهش هشدار بده؟! اصلا مگه اون پسر چی داشت که همه دوستش داشتن و بهش اهمیت می‌دادن؟! از نظر زین که اون فقط یه پسر بچه رو مخ بود که به خاطر تعریف هایی تمام آدم های اطرافش ازش کردن فکر می‌کنه خیلی آدم مهمی هستش؛ در صورتی که زین فکر می‌کرد اصلا این طور نیست.

ز: همچین چیزی نیست لویی! من فقط می‌خواستم بدونم چرا انقد هری به لیام‌ وابسته‌اس؟ همین، نه‌چیز دیگه ای.

لو: هری و لیام و نایل از بچگی باهم دوست بودن و باهم بزرگ شدن. مثل من و توی گوسفند.

زین سری تکون داد و بعد از عوض کردن دنده بی توجه به لویی که سعی داشت با آروم ترین صداش برای بیدار نکردن هری بهش هشدار بده که آروم تر بره پاش رو روی گاز فشار داد.

What About Us Where stories live. Discover now