پدر جنی بلافاصله در مورد وضعیت دخترش باخبر شد حتی اگه فقط یه سرماخوردگی یا تب باشه، اون هرکجا که باشه سریعا با دویدن کنار دخترش میاد.
اون به محض شنیدن خبر حال دخترش از ژاپن برگشت. پروازش تقریبا دوساعت طول کشید و از سئول تا بیمارستان میوی یک ساعت بود. جنی هنوز بیدار نشده بود اما تبش داشت به حالت عادی برمیگشت.
*بیمارستان، بیرون از اتاق جنی*
"دخترم چش شده؟"
آقای کیم مقابل رئیس یانگ فریاد زد."آگاشی الان حالا حالش بهتره، فقط خوابیده بود."
یانگ با صدای ارومی جواب داد اما آقای کیم ابروهاش توهم رفت."میدونی که من در مورد شرایطش نمیپرسم! دارم میگم چه اتفاقی براش افتاده؟ چرا دخترم انقدر خسته به نظر میرسیده؟! پرستارا بهم گفتن که این بخاطر استرسه!"
آقای کیم فریاد زد و تقریبا همه رهگذرا راهرو رو متعجب کرد."متاسفم که در این مورد بهتون اطلاع میدم اما میس لیسا محافظ و عشق دخترتون کلاهبرداری کرده و آگاشی دیروز در ابن مورد فهمیده."
یانگ گفت و به عنوان عذرخواهی سرش رو پایین انداخت.آقای کیم با ابروهای درهم گفت:
"چه کلاهبرداری؟ لیسا کلاهبرداره؟"
بعد یانگ همون نسخه دقیق قراردار رو بهش تحویل داد. آقای کیم سریعا برگه هارو گرفت و شروع به خوندن کرد.حالت صورت آقای کیم در حین خوندن برگه ها نارضایتی رو نشون میداد. خوندن فقط پنج دقیقه طول کشید، اون دست نگه داشت و دیگه ادامه نداد چون کاغذ هارو با شدت عصبانیت مچاله کرد.
آقای کیم با فریاد رو به یانگ گفت:
"لیسا کجاست؟؟؟!"یانگ در اعتراف گفت:
"ما قبلا اونو بیرون انداختم و همینطور آگاشی دیگه نمیخواست اونو ببینه.""حداکثر امنیت رو به بیمارستان بدین. از این به بعد هرگز نمیذارین اون کلاهبردار به دختر نزدیک بشه."
آقایم که هنوز عصبانی بود دستور داد و کاغذای مچاله شده رو روی زمین انداخت. بعد یانگ در جواب تعظیم کرد.آقای کیم بعد وارد اتاقش شد و دید دخترش با ارامش روی تخت بیمارستان خوابیده. اون به ارومی سمت دخترش رفت و در حالی که چند تار موهاش رو پشت گوشش جمع میکرد بهش خیره شد.
"با وجود همه کارایی که باهات کرده هنوزم دوستش داری؟"
آقای کیم با دیدن لکه اشک روی پوست رنگ پریده دخترش به ارومی زمزمه کرد.اون لکه هارو پاک و گنه های دخترش رو نوازش کرد. در همین حین دست دیگش رو با شدت عصبانیت مشت کرده بود، در مورد اون چیزی که برای تنها دخترش، وازثش اتفاق افتاده نگران بود اما میدونه که جنی هنوز درگیر اون کلاهبرداره حتی با وجود اینکه میخواست اون ادم بمیره، به خطر جنی اینکارو نمیکرد. تنها کاری که فعلا میتونست انجام بده آه عمیق کشیدن بود.
YOU ARE READING
You stole my heart {Translated}
Fanfiction|Completed| جنی دختر میلیاردی که به معنای واقعی کلمه هر چیزی که می خواست رو داشت ، زیبا ، باهوش و تقریبا کامل! اما او یک آدم ناسپاس بود. از طرف دیگه لیسا کلاهبرداری بود که هر کاری برای بدست آوردن پول انجام میداد چون بدهی زیادی داشت! چه اتفاقی می افت...