*بیمارستان میون*
دختر ناشناسی گفت:
"اون کجاست؟""صبح بخیر دکتر، اون تو اتاق 234."
پرستار جواب داد.دختر گفت:
"باشه. میتونی پرونده هاشو بهم بدی؟ و به پدرم بگو که من این بیمار رو اداره میکنم، ممنونم."در همین حال...
*اتاق لیسا*
"لازمه اینجا بمونم؟ تا کی؟ اینجا بیشتر باعث میشه سردرد بگیرم."
لیسا در حالی که سرشو روی تخت میکوبید غر زد، در همین حین جنی مشغول بریدن سیب برای اون بود.جنی با ابروهای درهم گفت:
"یاح. مثل بچه ها نباش. از ناحیه سر آسیب دیدی پس قبل از ترخیص باید بیشتر معاینه بشی."لیسا دست به سینه به جنی نگاه کرد و گفت:
"و تو چرا امروز سرکار نیستی؟ میدونی که من از پس خودم برمیام. نمیخوام بخاطر من از مسئولیت هات بگذری.""اشکال نداره مرخصی دارم."
جنی گفت و با بشقاب میوه های خرد شده سمت لیسا رفت."ببین، من الان دیگه میدونم چطوری میوه هارو ببرم ههههه."
جنی در حالی که میوه های خرد شده روی دستش میبالید گفت."وای، حدس میزنم این یه موفقیته ک بذاری اینو داشته باشم."
لیسا در حالی که لبخند بزرگی بر لب داشت گفت و سعی کرد بشقاب رو بگیره اما جنی این اجازه رو نداد.جنی در حالی که چنگال رو تو میوه فرو میبرد گفت:
"من بهت غذا میدم.""من بچه نیستم آگاشی."
لیسا گفت اما خیره شدن جنی باعث شد دهنش فورا باز بشه.جنی وقتی میوه رو تو دهن لیسا گذاشت احساس خوشحالی کرد و گفت:
"دختر خوب.""تو نباید به بیمار غذا بدی چون باید آزمایش بده."
دکتر با دو پرستار که کنارش بودن وارد شد.بعد جنی و لیسا سریعا به آدمایی که تازه داخل شدن نگاهی انداختن و لیسا حیرت زده شد چون میدونست اون شخص کیه.
"مینا؟"
لیسا به ارومی با ابروهای درهم زمزمه کرد.وقتی لیسا دوباره نگاهش رو به دختر لباس سفید که گردن بندی که از گردنش آویزون بود مینداخت صدای لیسا رو شنید. این دختر موهای مشکی کوتاه و پوستی سفید روشن و با لبهایی با مایل به قرمز زیبا داشت و هاله زیبای اون خیلی خالص و زیبا به نظر میرسید که باعث شد ابروهای جنی بالا بره.
"مینا؟"
در حالی که جنی به دختر نگاه میکرد زمزمه کرد چون به نظر میرسید دختر رو جایی دیده. لیسا فقط وقتی دید جنی مشتاقانه به دختر لباس سفید نگاه میکنه آب دهنشو قورت داد."شما قیم میس مانوبان هستی؟"
مینا با لحنی خشک از جنی پرسید."واو یهویی منو رسمی خطاب کرد؟"
لیسا فکر کرد.
YOU ARE READING
You stole my heart {Translated}
Fanfiction|Completed| جنی دختر میلیاردی که به معنای واقعی کلمه هر چیزی که می خواست رو داشت ، زیبا ، باهوش و تقریبا کامل! اما او یک آدم ناسپاس بود. از طرف دیگه لیسا کلاهبرداری بود که هر کاری برای بدست آوردن پول انجام میداد چون بدهی زیادی داشت! چه اتفاقی می افت...