'لیسا'همممم داشتم سمت اتاقم میرفتم که سرجام میخکوب شدم و به این فک کردم که حالا یعنی جیسو اونی بالاخره به محل اقامت چهیونگ رسیده؟
"یاح! میشه لطفا بشینی؟ با نگاه کردن بهت سرگیجه گرفتم."
جنی با کلافگی گفت و چشماشو برام چرخوند.با اضطراب گفتم:
"دارم فقط به این فک میکنم که یعنی اونی جیسو الان دیگه به هتل چهیونگ رسیده و باهاش حرف زده یا نه!"جنی از روی تختش بلند شد و سمت من اومد، اون به زور بازومو گرفت تا سمت صورتش بچرخم بعد یقه ژاکتم رو محکم گرفت منو سمت خودش کشید و تقریبا لبامو بوسید.
چشمام از شوک گشاد شد، وای! خیلی تهاجمیه ها؟وقتی دستاشو دور گردنم حلقه کرد بوسش کمی شدت گرفت. نفس نفس زدیم برای گرفتن هوا از هم جدا شدیم اما سریعا لبامو روی مال اون کوبیدم، گاز گرفتم و جویدمشون.
دیگه نمیتونستم تحمل کنم وقتی جنی رو بالا کشیدم پاهاشو دور کمرم حلقه کرد. لباهاشو پیوسته لیسدیم تا ازش بخوام وارد شم و طولی نکشید که دهنشو باز کرد و بهم اجازه داد.
در حالی که با دوتا دستام زیر باسنشو گرفته بودم اونو بالا گرفتم و سمت تختش بردم. قفل بودن لبامون بیشتر و بیشتر پرحرارت میشد. همونطور که به لبه تخت رسیدیم من آروم آروم روی تخت خوابوندمش وقتی احساس کرد تمام بدنم روی تنش فشار اورده صدای نالشو شنیدم.
از لباش جدا شدم، سمت گردنش رفتم و شروع به مک زدن و لیسیدن پوستش کردم.
"اهممم...."
صدای نالشو شنیدم که ستون فقراتمو به لرزه مینداخت.در حالی که به گردنم چنگ میزد سرمو با یکی دستاش گرفت و موهامو کشد. بوی اون منو دیوونه میکنه، دستامو زیر لباسش بردم و آروم آروم شکمشو لمس و نوازش کردم.
"لیسا~~"
شنیدم که اسممو صدا میزنه و این باعث شد متوقف بشم."لعنتی، متاسفم... متاسفم آگاشی باید تمومش میکردم... من واقعا متاسفم."
وقتی سریعا ازش جدا شدم گفتم و چشمامو بهم فشردم.نفس نفس میزد و منم در همین حال نفس عمیقی کشیدم. آیشش... هورمونای احمق من!
در حین نوازش کردن گونم با انگشت شصتش گفت:
"نه اشکال نداره، من اول شروع کردم و تو هیچ کار اشتباهی نکردی."دستش که گونمو باهاش نوازش میکرد فشردم و گفتم:
"هنوزم، نباید بیش از حد پیش میرفتم و من واقعا متاسفم آگاشی."
****'جنی'
آیشش چرا متوقف شد؟ درواقع من نمیخواستم جلوشو بگیرم اما اون بیش از حد خنگه! اوه خدای من ازش متنفرم! همون لحظه که احساسش کردم ناگهان اون متوقف شد. آیشششش...
اما لازم بود که خونسرد رفتار کنم وگرنه ممکنه که اون فک کنه من وحشیم.
YOU ARE READING
You stole my heart {Translated}
Fanfiction|Completed| جنی دختر میلیاردی که به معنای واقعی کلمه هر چیزی که می خواست رو داشت ، زیبا ، باهوش و تقریبا کامل! اما او یک آدم ناسپاس بود. از طرف دیگه لیسا کلاهبرداری بود که هر کاری برای بدست آوردن پول انجام میداد چون بدهی زیادی داشت! چه اتفاقی می افت...