جنی نگاه خیره لیسا به تهیونگ رو دید پس پس دستاشو از دستای تهیونگ جدا کرد بعد کنار لیسا ایستاد، دستشو دور کمر لیسا گذاشت، گردنشو کشید و لبهای اونو بوسید. همه کسایی که توی کافه تریا بودن با دیدن این دو نفر فکشون داشت میوفتاد.
تهیونگ چشماش کاملا باز و فکش افتاده بود. نانسی جیغ کشید و بقیه کارمندا با خوشحالی در حال تماشای بوسه این دو نفر مقابل همه بودن.
از طرف دیگه لیسا سرجاش یخ زده بود و با احساس فشار لبهای جنی روی مال خودش دنیاش متوقف شد. مثل همون سناریویی بود که برای اولین بار جنی اونو جلوی کلاب بوسیده بود. همه چیز غیر قابل تصور بود، ضربان قلبش تنها چیزیه که میشنید و جنی تنها چیزی بود که میتونست ببینه. جنی کنار کشید، لبخند زد و به صورت پریشون لیسا نگاه کرد اما دستاش هنوز دور کمر لیسا بود.
"متاسفم تهیونگ اما من با نامزدم میشینم."
جنی با صراحت گفت و باعث شد لیسا در حالی که دختر رو در آغوش گرفته بود از گوش تا گوش لبخند بزنه."اوه... شما دوتا نامزد بودین؟ متاسفم که نمیدونستم."
تهیونگ تعظیم کرد و از نحوه عمل چند لحظه پیشش عذرخواهی کرد."اشکال نداره، درکت میکنم چون جنی من زیبا و سکسیه همه میخوان کنارش بشینن."
لیسا گفت و پوزخند زد. این باعث شد جنی سرخ بشه و بهش یه اسمک زد."خفه شو!"
جنی گفت و تابش خیره کننده ای به لیسا انداخت اما دختر فقط بهش لبخند زد و اونو سمت میز کشید تا حالا غذا بخورن.بعد تهیونگ به جای جیمین رفت و نانسی به طرف دیگه پس تهیونگ وسط نشسته بود. لیسا هم روبروش بود. همه شروع به خوردن ناهار کردن. درحالی که غذا میخوردن تهیونگ فهمید که این دو نفر چطوری دیوونه وار عاشق همدیگه هستن. از دیدن این احساس ناامیدی کرد و اذیت کردن جنی که از قبل نامزد شده وقت تلف کردن بود. جنی به وضوح با لیسا خوشحال بود و تلاش برای بدست اوردن قلبش تنها ازش یه ادم بد میسازه که به ذهنش خطور نمیکنه، اون هموین شخصیتی نداشت که اینکارو بکنه.
"اینو امتحان کن."
نانسی و جیمین یکصدا گفتن چون هردو یه تیکه گوشت گاو به تهیونگ پیشنهاد دادن. هر پنج نفر شوکه شده بودن و بهم نگاه میکردن، در حالی که تهیونگ گیج شده بود که کدوم یکی رو امتحان کنه.جنی و لیسا بهمدیگه نگاه کردن و لبخند زدن چون فهمیدن که این دو نفر به پسری که وسط نشسته علاقمند شدن. لیسا در حالی که به جیمین نگاه میکرد که از خجالت قرمز شده بود، سعی کرد لبخندش رو مخفی کنه. جیمین دید که لیسا داره بهش لبخند میزنه پس از زیر میز بهش لگد زد تا ساکتش کنه.
نانسی هم مثل جیمین بود اما سرخ شده بود. اما چون کنار یه پسر خوشتیپ نشسته اینطوری بود.
"ممنون."
تهیونگ گفت و در حین گرفتن چنگال دستش به دست اون پسر برخورد کرد.نانسی از اینکه تهیونگ اول چنگال جیمین رو گرفت ناامید شد اما در کمال تعجب تهیونگ چنگال اونم گرفت و هردو گوشت گاو رو همزمان تو دهنش گذاشت. این ژستش تاثیر موبی بر هر چهار نفر که باهاش غذا میخوردن داشت. لیسا با دیدن رفتار این پسر لبخند زد و وجودش رو اونجا قبول کرد. چند لحظه پیش اون در آستانه لگد زدن بهش بود. خوش شانس بود که جنی اولین قدم رو برداشت نه خودش وگرنه ممکن بود دوباره پشیمون بشه.
YOU ARE READING
You stole my heart {Translated}
Fanfiction|Completed| جنی دختر میلیاردی که به معنای واقعی کلمه هر چیزی که می خواست رو داشت ، زیبا ، باهوش و تقریبا کامل! اما او یک آدم ناسپاس بود. از طرف دیگه لیسا کلاهبرداری بود که هر کاری برای بدست آوردن پول انجام میداد چون بدهی زیادی داشت! چه اتفاقی می افت...