'لیسا'
چرا میخنده؟ اسم دوربین گرانبهام که خوشگله! این اولین دوربین من بود و حتی اون با خودم به عمارت اوردم گرچه مدتیه که ازش استفاده نکردم. دلم خیلی برای کومام تنگ شده بود. آیگوووو.
"متاسفم متاسفم، خب اسم دوربینت خیلی بامزه بود. اوه فراموش کردم قبل از اون تورو به تیممون معرفی کنم. هممم میس کیم، ما دیگه میریم و فقط چند میز با تیم شما فاصله داریم. طرف مقابلتون هستیم، هروقت بخوای میتونی سر بزنی."
سولگی گفت و به سمت دیگه اتاق اشاره کرد.خب من هنوز نمیدونم جنی کجا میشینه برای همین به اطراف نگاه کردم و چهره آشنایی رو دیدم، همون دختر خارجی که جنی بهم معرفی کرده بود، پس کنار اون میشینه. خب اگه ما اون سمتیم فقط چند میز با جنی فاصله دارم.
بعد احساس کردم جنی تکونم داد، نگاهی بهش انداختم.
"کجا رو نگاه میکنی؟ رئیستو دنبال کن. من دیگه پشت میزم میشینم. موفق باشی."
جنی گفت و قبل از اینکه سمت جایی که مینشست بره، بهم چشمک زد."اوه باشه، پس بعدا میبینمت."
قبل از اینکه سولگی رو دنبال کنم براش دست تکون دادم.بعد سولگی منو یکی بعد از دیگری به تیمم معرفی کرد. آخرین نفری که بهم معرفی شد کسی بود که اصلا انتظارشو نداشتم. البته که اون احمق لعنتی بود. حتی اگه نخوامم باید بهش دست بدم اما اون ابروهاش توهم رفت و چشماشو دور کرد. به کاری که انجام داد پوزخند زدم، این پسر واقعا رفتار نداره.
با ناباوری گفت:
"چو کوفتی، این آمازون میخواد با ما کار کنه؟ فک میکردم محافظ خانم کیمه!""خب نمیشه کاریش کرد، من آدم سخت کوشی هستم."
گفتم و بهش لبخند زدم."البته که هستی و حتی یه پشتیبان هم اونجا داری خب درنهایت اینجا هم کار میکنی. تو خیلی خوش شانسی."
گفت و بهم پوزخند زد.
لعنتی خشم خودتو کنترل کن لیسا، جنی اینجاست."بسه دیگه جیمین! فعلا برگرد سرجات. لیسا تو هم برو سرجات بشین و فقط بعضی پروژه هایی رو که فعلا تحت اختیارته مرور کن."
سولگی گفت و در همین حین به میز کناری جیمین اشاره کرد. لعنتی چرا باید کنار اون بشینم؟"ماسفم اما این تنها میز موجود در حال حاضر بود."
سولگی به آرومی روی شونم رمزمه کرد.
آیش یه انتخاب لعنتی دارم؟ پس فقط کیف دوربینمو روی میز گذاشتم و در حالی که عمیقا آه میکشیدم خودمو سرجام انداختم.___***___***___***___
'جنی'
قبل از اینکه روی صندلیم بشینم نگاهی سمت جایی که تیم لیسا بود انداختم، فقط سه میز باهام فاصله داشت. این خوبه، هر زمان که بخوام میتونم سمتش برم. ههههه.
YOU ARE READING
You stole my heart {Translated}
Fanfiction|Completed| جنی دختر میلیاردی که به معنای واقعی کلمه هر چیزی که می خواست رو داشت ، زیبا ، باهوش و تقریبا کامل! اما او یک آدم ناسپاس بود. از طرف دیگه لیسا کلاهبرداری بود که هر کاری برای بدست آوردن پول انجام میداد چون بدهی زیادی داشت! چه اتفاقی می افت...