'پارک چهیونگ'
بعد لیسا در حالی که روی صندلیش مینشست، لیوان آب توی دستشو نوشید و بدون هیچ گونه بیانی روی صورتش به من نگاه کرد.
بنابراین جنی آب رو از دست من گرفت و نوشید.
"ممنون..."
جنی برای تشکر ازم لبخند زد. اما وقتی نگاهش به لیسا افتاد، حال و هواش عوض شد.
حالا اون به لیسا خیره شده بود، تعجب میکنم که چرا؟"جندوکی مراقب باش و آهسته بخور، باشه؟"
جیسو به جنی گفت و بهش علامت اوکی داد."این بخاطر شماست اونی، من بخاطر کارای احمقانه شما داشتم خفه میشدم."
لیسا فریاد زد.
"این احمقانه نیست، بامزست."به جیسو لیخند زد و دختر بزرگتر به محض شنیدن حرف لیسا خندید. در حالی که جنی چشماشو براشون میچرخوند اونا دستاشونو بهم میکوبیدن.
بعد از صرف ناهار، برای سوارکاری به یه پارک خصوصی رفتیم.
****'لیسا'
چهیونگ با نگرانی های که روی صورتش موج میزد گفت:
"لیسا مطمئنی با وجود آسیب دیدگیت میتونی سوار اسب بشی؟""البته، اصلا در مورد من نگران نباش چنگ."
بهش جواب دادم و هنوزم هیچ بیانی نداشتم.آیش نمیتونم کاری کنم، من واقعا بهش حسودیم میشه چون میدونم جنی خیلی دوسش داره.
من و چهیونگ از قبل آماده و منتظر اون دو وارث بودیم که کارشون رو تموم کنن.میتونم سمتی که تیر میکشه رو احساس کنم و برای سوار شدن رو اسب مشکل دارم. انقدر درد میکشیدم که متوجه ورود جنی و جیسو با اسب هاشون نشدم.
جنی در حالی که از کنارم رد میشد گفت:
"تو خیلی لجبازی.""منظورت چیه؟ الان نگران منی؟"
گفتم و بهش لبخند زدم."خوابشو ببینی!"
او گفت و در حالی که سوار اسبش میشد، دوباره چشماشو برام چرخوند.ضمنا، با پوشیدن این تجهیزات بسیار زیبا به نظر میرسید. خب چه انتظاری میتونم داشته باشم؟ اون وارثه، هرچی بپوشه بهش میاد.
"لیسا، بذار بهت کمک کنم."
چهیونگ هنگامیکه که سوار اسب شد، برای کمک کردن سمت من اومد."ممنونم چنگ، اما میتونم انجامش بدم."
خودمو وادار کردم با تمام نیرویی که دارم سوار بشم. فاک! این درد داره منو میکشه! اما هنوزم با این که عرق کرده بودم موفق به بالا رفتن شدم.
نمیخوام که اونا منو ضعیف ببینن، ترجیح میدم به جاش تحمل کنم."خب، بجاش به تو کمک میکنم جیسو اونی."
جیسو با خوشرویی کمک چهیونگ رو پذیرفت.جیسو همزمان که سوار میشد گفت:
"لیسایا، بیا تا آخرش بریم."
YOU ARE READING
You stole my heart {Translated}
Fanfiction|Completed| جنی دختر میلیاردی که به معنای واقعی کلمه هر چیزی که می خواست رو داشت ، زیبا ، باهوش و تقریبا کامل! اما او یک آدم ناسپاس بود. از طرف دیگه لیسا کلاهبرداری بود که هر کاری برای بدست آوردن پول انجام میداد چون بدهی زیادی داشت! چه اتفاقی می افت...