'جنی'
چشمام گشادتر شد وقتی فهمیدم دست راستش حرکت و بدنم رو محاصر کرد.
"یاح لیسایا!"
یاح... یاح... یاح داره چیکار میکنه؟
مشروب خورده! آیش...
با چشمای نیمه باز بهم نگاه کرد، بعد دست چپشو به سمت صورتم حرکت داد."آیگو... آیگو... تو چرا انقد خوشکلی؟"
آیش مثل احمقا بهم لبخند میزد.
این عقب افتاده وقتی مسته به طور ناگهانی عوضی و بامزه میشه! وات دِ فاک! آیشش....
با ابروهای درهم نگاش کردم."آیش چرا بهم زل زدی؟"
آیش... بوی مشروب میده وگرنه میبوسیدمش! لباشو آویزون کرد، دقیقا دستشو روی سرم گذاشت و منو به خودش نزدیک تر کرد."یاح... یاح... یاح نکن!"
کف دستمو روی دهنش گذاشتم و محکم گرفتمش، تا قبل از اینکه بتونه منو ببوسه جلوش رو بگیرم.
و قبل از اینکه بدنم بیشتر از این داغ بشه، از روش بلند شدم.دستمو رو سینم گذاشتم، احساس کردم قلبم خیلی سریع میزنه! آه خدایا این چه جهنمیه چرا این احساس رو دارم؟ و چرا اون لعنتی اینکارو باهام میکنه؟ آیشش...
***
'لیسا'چلپ چلوپ!- (مثلا صدای آب ಠᴥಠ)
"وای!"
احساس کردم یه نفر داره روی تن و سرم آب سرد میریزه! سریع نشستم."چی؟ وات دِ فاک من کجام؟"
وقتی چشمامو باز کردم و دستمو روی صورتم کشیدم با خودم زمزمه کردم.
صبح زود خیس شده بودم!شخصی گفت:
"به توئه منحرف خدمت رسانی میشه!""آیش... چرا داری اینکارو میکنی؟ چه جهنمیه؟ من اینجا تو باغتون چیکار میکنم؟"
جنی در حالی که بهم نگاه میکرد گفت:
"من دیشب خواستم بندازنت اینجا! چرا هیچی به یاد نمیاری؟""چی؟ چیکار کردم که سزاوار این کارم؟"
"اوه پس بیاد نمیاری؟! تو دیشب اومدی اتاق من! آیش...!"
با شنیدن حرفاش چشام گشاد شد، بلند شدم که واضح تر بشنوم."چ-چی؟ دیشب اومدم اتاقت؟"
"آیش! اره و یه کارایی باهام کردی!"
"ها؟" مغزم فلج شد.
"ت-تو از من استفاده کردی!"
اون فریاد زد و با گریه ازم دور شد."ها؟"
از شوک عصبانی شدم. من ازش استفاده کردم؟ اتفاقی بینمون افتاده؟ اوه خدایا، خدایا! خدایا!در حالی که وسط باغ ایستاده بودم، روی زانوهام خم شد و افتادم، دستمو روی دهنم گذاشتم.
نمیتونستم هیچ حرکتی کنم و به یه جا خیره شده بودم.'جنی'
من جایی کنار دیوار خودمو مخفی کردم تا حرفای لیسا رو واضح تر بشنوم.
"هههه خیلی خنده دار و احمقه! ممکنه فک کنه واقعا بین ما اتفاقی افتاده! هههههههه."
YOU ARE READING
You stole my heart {Translated}
Fanfiction|Completed| جنی دختر میلیاردی که به معنای واقعی کلمه هر چیزی که می خواست رو داشت ، زیبا ، باهوش و تقریبا کامل! اما او یک آدم ناسپاس بود. از طرف دیگه لیسا کلاهبرداری بود که هر کاری برای بدست آوردن پول انجام میداد چون بدهی زیادی داشت! چه اتفاقی می افت...