لیسا و چهیونگ هردو مست شده و دیگه تقریبا روی زمین افتاده بودن. لیسا نشسته به مبل تکیه زده بود و قوطی آبجو رو تو دستش داشت و چهیونگ که کنارش بود هم همینکارو کرد.
"سنجاب~~ من سرگیجه دارم! چطوری میتونم برگردم؟! آیش!"
لیسا به صورت چهیونگ اشاره کرد و گفت، چشماشون دیگه نیمه باز بود.به انگشت لیسا نگاه کرد و اونو گرفت بعد فک کرد که این یه جور مواد غذاییه و اونو گاز گرفت.
"آااااااااااه! یاح! ههههه داری منو گاز میگیری احمق!"
لیسا در حالی که دستاشو از چهیونگ دور میکرد خندید."آخ~ ایش انگشت توئه؟ من فک کردم غذاست! ههههه! لعنتی ما مستیم."
چهیونگ در حین گرفتن گردن بهترین دوستش گفت:
"لیسایا~ چرا انقد کیوتی؟! آیش!"
بعد گونه های لیسا رو تقریبا نیشگون گرفت."آهههههه! بسه! بسه! از روم بلند شو! آیش حالا من چطوری برگردم؟! جنی! دلم برات تنگ شده!"
لیسا در حین فریاد زدن اسم جنی دستای چهیونگ رو دور کرد.
___ ___ ___ ___ ____عمارت...
جنی در حینی که از پنجره بیرون رو نگاه میکرد با خودش زمزمه کرد.
"آیشش! آیش دیگه ساعت یازده شبه و اون صبح زود رفته بیرون. الان میتونه چکاری داشته باشه؟""اونی جیسو گفت که امروز چهیونگ برمیگرده پس منم به لیسا گفتم، بعد از اینکه بهش گفتم اون بلافاصله رفت اونجا. همممم آیش اگه اتفاقی بینشون بیوفته چی؟ نه، نه، نه، احتمالا به هیچ وجه. لیسا بهم گفته که اونا دقیقا مثل خواهرن."
جنی در حالی که به سرعت قدم برمیداشت به زور ناله کرد و به اتاقش برگشت.*____*____*____*____*
'جنی'
"اما هنوز بهم زنگ نزده! آیش باید چیکار کنم؟ باید بهش زنگ بزنم!"
بنابراین شماره تماس لیسا رو گرفتم."اون برنمیداره! اهههه این میمون احمق چرا برنمیداره؟!"
در حالی که دستمو تو موهام میکشیدم تقریبا با ناامیدی پشت تلفن فریاد زدم.سریعا کتم رو برداشتم و از اتاقم بیرون رفتم. دیگه نمیتونم بیش از این تحمل کنم که این میمون خیلی نگرانم کرده. بنابراین سریعا سوار ماشین شدم و سمت آپارتمانش راه افتادم. بعد شماره اوپا سونگری رو گرفتم تا ازش بپرسم آپارتمان لیسا کدوم قبریه!
"الو؟ آگاشی؟"
سونگری از پشت تلفن گفت.با صدای محکمی گفتم:
"آدرس لیسا رو بده، حالا.""باشه، حتما آگاشی تا یک دقیقه دیگه برات میفرستم."
"ممنون."
به تماس خاتمه دادم و یک دقیقه بعد آدرس لیسا رو برام فرستاد. بنابراین سرعت ماشینم رو زیاد کردم تا به اونجا برم.
YOU ARE READING
You stole my heart {Translated}
Fanfiction|Completed| جنی دختر میلیاردی که به معنای واقعی کلمه هر چیزی که می خواست رو داشت ، زیبا ، باهوش و تقریبا کامل! اما او یک آدم ناسپاس بود. از طرف دیگه لیسا کلاهبرداری بود که هر کاری برای بدست آوردن پول انجام میداد چون بدهی زیادی داشت! چه اتفاقی می افت...