-part11-

1.4K 277 30
                                    

پسر ها با دیدن واگن سبزی که توی محوطه جنگل، تک و تنها و متروکه رها شده بود تعجب کردن و از ماشین پیاده شدن.

کمی پیش رفتن و متوجه در و پنجره های واگن شدن.

جین جلوتر راه افتاد و ازون چندتا پله ی کوچیک بالارفت.

به در ورودی رسید و تا بازش کرد ابروهاش بالا پرید و سوتی زد.

نامجون بهش پرید:

+ چرا یهویی در رو باز میکنی. شاید توش آدم باشه و اینجا حریم شخصیشون.

جین روش رو برگردوند و به نامجونی که کنار بقیه پایین پله ها ایستاده بود گفت:

_ حریم شخصی چی هست اصلا.

بعد صورتش رو جمع کرد و وارد شد.

نامجون: جین! نرو تو.

جیمین: احمق

یونگی به تهیونگی که خم شده بود و ریل کوتاه زیر واگن رو نگاه میکرد گفت:

× این قُلت، اسکلی چیزیه؟

تهیونگ نیم نگاهی بهش انداخت و جواب داد:

#منم همش میگم اینو از پرورشگاه آوردن، ولی کسی قبول نمیکنه که، اصلا میبینی من کجا اون کجا.

یهو نزدیکترین پنجره بهشون باز شد و جین سرش رو از توش بیرون آورد و داد کشید:

_ من پرورشگاهیم یا تو،چشم رنگی ناقص.

بلافاصله خم شد از جلوی چشم تهیونگِ ترسیده محو شد.

ثانیه بعدش با یه تیکه چوب کهنه که دستش بود دوباره از پنجره آویزون شد و تهیونگ تا دید جین آماده ی پرتابه، پشت یونگی قایم شد.

از لحاظ جثه یونگی اصلا اون رو کاور نمیکرد ولی خب همینم نعمت بود.

جین داد میزد:

_ گمشو بیا بیرون از پشت این گربه. پسره ی دراز، سرت تو تیر رسمه.

و قبل اینکه تهیونگ بتونه سرش رو بدزده اون تیکه چوب پرت شده بود و دقیقا به هدف خورده بود.

اما خب جین میدونست چیو انتخاب کنه که بعدش مجبور نباشه ناله های داداشش رو گوش کنه.

...

همه پسرها وارد واگن شدن و نقطه نقطش رو دید زدن.

صدای کوک از ته واگن اومد:

+ عاو! دستشویی هم داره.

مکث کوتاهی کرد و دوباره با هیجان گفت:

+ عاو! آشپزخونه هم داره، فقط!...این دوتا توی همن.

صداش با تموم شدن جملش آرومتر میشد و باعث شد هوسوک با کنجکاوی بره ببینه منظور کوک چیه.

کوک خم شده بود و داشت لوله های آب رو چک میکرد، که هوسوک وارد شد.

هوسوک نگاهی چرخوند و متوجه یه سینک کوچیک و کنارش کابینتای مینیمال هم رنگ واگن، شد.

𝚂𝙴𝚅𝙴𝙽⁰⁷Where stories live. Discover now