★𝑫𝒆𝒔𝒕𝒊𝒏𝒚★part67 (extra)

887 184 43
                                    

لطفا وت بزارید^^
_________________________________________

جیانگ چنگ با چوب باریک بامبویی توی دستش به کوهستان و دریاچه های داخل نقشه اشاره کرد و گفت:" توی این نواحی گزارش هایی از فعالیت افراد باقی مونده ی فرقه ی سیاه به گوشمون رسیده "

جیانگ هوان پرسید:" خب چرا هر چه زودتر نیرو به اونجا اعزام نمیکنید؟"

جیانگ چنگ بین ابروهاش رو مالش داد و کلافه گفت:" همین طوری بهشون حمله کنیم که دوباره از دستمون فرار کنن؟"

لان شیچن لبخندی زد:" باید نیرو فرستاده بشه اما باید پشتش راهکار و برنامه ریزی دقیق و هوشمندانه داشته باشیم اونا احتمالا پیش بینی حمله رو کردن و براش آماده هستن، باید طور دیگه ای وارد عمل بشیم"

لان وانگجی به حرف اومد:" بهتره کسایی که توی یونمنگ جیانگ هستن اول بازداشت بشن، حدس میزنم بین مناطق سرسبز و پوشیده از درخت جنوب دریاچه نیلوفر مستقر شدن، اونجا امن ترین مکان برای مخفی شدنه، اما باید یه راهی پیدا کنیم تا از هر طرف مانع حرکتشون بشیم"

وی ووشیان به جویبار هایی که از دریاچه منشعب شده بودن نگاهی انداخت و گفت:" اینجا رو نگاه کنید، این طرف دریاچه به سه تا رود منتهی میشه که خیلی پیچ در پیچ نیستن، اگر بتونیم به این طرف هدایتشون کنیم گیر انداختنشون آسون میشه کافیه این راه ها رو ببندیم، اما ممکنه درگیری پیش بیاد پس باید نیروهای آموزش دیده و ماهر رو اعزام کنیم"

لان شیچن گفت:" پیشنهاد خیلی خوبیه ارباب وی ، من هم چندتا از تهذیبگرهای گوسولان رو برای کمک میفرستم"

لان وانگجی در ادامه گفت:" بهتره نیروهای اعزام شده مخفی بشن تا اونها متوجه ی دامی که جلوتر براشون پهن شده نباشن"

جیانگ چنگ نیم‌نگاهی به جیانگ هوان انداخت:" میخوام رهبری این عملیات رو به تو بسپارم، بهتره سربلندم کنی"

چشمای جیانگ هوان برقی زد و اون دستاش رو جلو اورد و گفت :" خیلی ازتون ممنونم ارباب وان یی، این شاگرد نا امیدتون‌ نمیکنه"

لان وانگجی گفت:" همینجا این گفت و گو رو تموم میکنیم ، باید به بقیه روسا هم اطلاع بدیم "

با اشاره ی دست لان شیچن در ، توسط دو تهذیبگر جوون باز شد و اونها به ترتیب از داخل اون مکان خارج شدن...

اما بطور غیر منتظره ای وی ووشیان هین راه رفتن احساس کرد چشماش تار میبینه و دوباره زیر کمر و دلش تیر میکشه.
دستشو روی شکمش گذاشت و از حرکت ایستاد..
لان وانگجی متوجه نبود وی ووشیان در کنارش شد و سرش رو متمایل کرد و با دیدن وی ووشیان که صورتش از درد جمع شده و دولا ایستاده بود، به طرفش رفت و با نگرانی پرسید:" وی یینگ؟ دوباره حالت ناخوش شده؟"

وی ووشیان سعی کرد دردش رو مخفی کنه و صاف بایسته ، اما اینکار اون نتیجه ی عکس داد و سرگیجه باعث شد پاهاش توانشون رو از دست بدن و سقوط کنه، اما قبل از لحظه ی برخوردش به زمین دستایی جلو اومدن و وی ووشیان رو گرفتن.

لان وانگجی به صورت رنگ‌ پریده ی وی ووشیان نگاه کرد و با اخم محوی خطاب بهش گفت:" اینبار باید بزاری ون نینگ معاینت کنه ، موضوع جدیه"

وی ووشیان با بی حالی سری تکون داد که لان وانگجی اون رو توی آغوشش گرفت و گفت:" نمیتونم اینجوری ببینمت اگر مشکلی هست ون نینگ میتونه کمکت کنه"

وی ووشیان جواب داد:" اون بیرون شهره ، وقتی برگرده میرم پیشش قول میدم"

" حال ارباب جین خوبه؟"

لان وانگجی توجهشو به اون سه جفت چشمی که منتظر نگاهشون میکردن جلب کرد:" حالش خوبه، اما مدتیه که این ضعف و حالت تهوع و حتی سرگیجه داره"

در همون لحظه وی ووشیان آستین لان وانگجیو کشید:" لان ژان"

لان وانگجی سرش رو برگردوند:" همم؟"

وی ووشیان:" من..من خیلی.."

لان وانگجی با شنیدن لحن ضعیفش لحظه ای حس کرد قلبش از حرکت ایستاده.
مردمک چشمهاش عمودی شد و با نگرانی پرسید:" تو چی وی یینگ؟"

وی ووشیان لبخندی شیطانی زد:" هاها داشنم شوخی میکردم لان ژان، فقط خیلی گرسنمه دلم از اون سوپای تند میخواد"

لان وانگجی: "_"

لان شیچن چند قدم نزدیکتر شد:" میتونم به آشپز بگم براتون سوپ سبزیجات درست کنه"

وی ووشیان سرشو تکون داد:" خیلی ممنونم ز وو جون، ولی من فقط میتونم سوپ نیلوفر تند بخورم"

جیانگ با تمسخر گفت:" چرا عین خانمای باردار ویار داری؟"

لان وانگجی درحالی که وی ووشیان رو توی آغوشش نگه داشته بود از جاش بلند شد و گفت:" مشکلی نیست، میتونم براش درست کنم"

جیانگ هوان با خوشحالی گفت :" منم میتونم ازش داشته باشم؟"

جیانگ‌چنگ یدونه پس گردنی نوش جان جیانگ هوان کرد:" عه؟ دیگه چی؟ یادت رفته چجوری با رهبر تهذیبگرا حرف بزنی؟"

جیانگ هوان درحالی که پشت گردنش رو مالش میداد مظلومانه سرش رو پایین انداخت و از ترس خشم استادش سکوت کرد و در عوض توی دلش نق زد:" اگر وی ووشیان یکیو پیدا کرده که براش سوپ درست میکنه پس منم میتونم یدونه گیر بیارم! "

_________________________________________
ادامه دارد...
کامنت فراموش نشه🍦💜

( بخاطر مشغله هایی که داریم پارتها یکم کوتاه هستن ولی در عوض سعی میکنم زودتر پارت هارو آپ کنم)

♡𝑴𝑫𝒁𝑺𝑯:𝑫𝒆𝒔𝒕𝒊𝒏𝒚♡Where stories live. Discover now