★𝑫𝒆𝒔𝒕𝒊𝒏𝒚★part60

903 198 54
                                    

لطفا وت بذارید ☆~☆
_________________________________________
درست لحظه ای که نفس ها تو سینه حبس شده بود و اژدهای سیاه دهان بزرگش رو باز کرد تا آتش سوزان و سبز رنگش رو به طرف وی یینگ نشونه بره، بطور کاملا غیر منتظره جسمی سنگین روی بدنش فرود اومد و اژدهای سیاه سخت به زمین برخورد کرد.

لین یونگ با دهانی باز به لان وانگجی که روی پاهاش ایستاده بود و چشم هاش نورانی تر از همیشه بود نگاه کرد، کم کم پوست شکافته شده ی دو طرف گردنش به هم نزدیک شد به سرعت جای زخم های عمیق به هم جوش خورد اما انگار اینجا پایان کار نبود؛ اژدهای سفید شروع به درخشیدن کرد و بدنش بزرگتر از قبل شد، تیغ هایی از جنس سنگ یشم از بدنش بیرون زد و بلافاصله به اژدهای سیاهی که سعی داشت خودشو جمع و جور کنه هجوم برد، اژدهای سیاه شروع به فریاد زدن کرد و ما بین تقلاهای بی شمارش به طرف پرتگاه کشونده شد و درست آخرین لحظه با ترس و ناباوری تو چشم های شفاف لان وانگجی نگاه کرد و بعد به داخل دره پرتاب شد...

لان وانگجی هم همزمان با این اتفاق جادویی که بدست آورده بود از بدنش خارج شد و دوباره به حالت انسانیش تغییر شکل داد، اژدهای سیاه اونقدر در اعماق دره پایین رفت که بین مه غلیظ و تیره محو شد...

لین یونگ به خودش اومد، با عجله چند قدم به سمت پرتگاه برداشت و پشت بندش اسم برادرشو صدا زد، اما با احساس قرار گرفتن شئ تیزی رو گردنش از حرکت باز موند، دو دست سیاه و کریه که مشخص نبود متعلق به کیه دور بدن و گردنش حلقه شدن، از رنگ تیره ی جادو مشخص بود این طلسم کار وی یینگه.

لان وانگجی که حالا به فرم انسانیش برگشته بود لباس های قبلی و سربند بلندش که در اون ارتفاع به رقص باد در اومده بودن رو به تن داشت، وی یینگ به سمتش قدم برداشت و همزمان خطاب به لین یونگ گفت: "واقعا انتظار نداشتم اینقدر احمق باشی، حالا به اون افراد به درد نخورت بگو از رهبران قبایل و تهذیبگرها فاصله بگیرن وگرنه گردنت رو خورد میکنم!"

و بعد حلقه ی اون دست ها به دور گردنش تنگ تر شد، لین یونگ بلافاصله با سر بهشون اشاره کرد و همه ی افرادش با پاهایی لرزون عقب کشیدن و زانو زدن.

لین یونگ حیرت زده گفت: "چـ... چطور اون... اونکارو کردی هوانگوانگ جون؟ تـ... تو که مرده بودی!"

وی یینگ قهقه ای زد و گفت: "بذار من به جاش جواب بدم، چون لان وانگجی با افراد ابله و خیانتکاری ای مثل تو هم صحبت نمیشه! واقعا فکر کردی کسی که هسته ی اژدها رو داره و طبق افسانه ها قدرتی به اندازه ی خدایان جاودان داره با یه زخم از بین میره؟"

جیانگ هوان از اون طرف طوری که انگار شاکی بود داد زد: "تو واقعا اشک همرو درآوردی جین یینگ!"

وی یینگ فلوتش رو توی دستش چرخوند، دستشو روی شونه ی لان وانگجی گذاشت و گفت: "همیشه استعداد خوبی تو بازیگری داشتم"

♡𝑴𝑫𝒁𝑺𝑯:𝑫𝒆𝒔𝒕𝒊𝒏𝒚♡Donde viven las historias. Descúbrelo ahora