پارت چهل و چهارم
_________________________________________
جین یینگ سطل سنگینِ پر از آب رو کشون کشون دنبال خودش کشید و به سمت کلبه رفت. درو با طلسم باز کرد و به محض ورود، سطل بزرگ رو روی زمین گذاشت و کش و قوسی به بدنش داد.با آستینش قطره های عرق روی پیشونیش رو پاک کرد، با دیدن لان وانگجی که به جراحاتِ تهذیبگرهای جوانِ گوسولان رسیدگی میکرد، پرسید: "وضعیتتون چطوره؟"
لان فای لبخندی زد و گفت: "به لطف شما و ارباب لان نسبت به چند روز قبل خیلی بهبود پیدا کردیم"
لان جیائو دستاشو جلو آورد، مودبانه سرشو خم کرد و گفت: "امیدوارم بتونیم براتون جبران کنیم ارباب جین"
جین یینگ لبخندی زد و جواب داد: "بسیار خب، اگه میخواید زودتر سلامتیتون رو بدست بیارید بهتره اول خوب غذا بخورید"
و بعد به سمت آسپزخونه رفت و لان وانگجی رو صدا زد تا به کمک اون ناهار رو آماده کنه.
جین لینگ درحالی که تلاش میکرد از بین کیسه ها و وسایل دیگه کاسه های چوبی رو پیدا کنه خیلی آروم گفت: "ولی باورم نمیشه همچین اتفاقی افتاده باشه... میدونستم یه ریگی به کفش اون خواهر و برادر هست اما اصلا انتظار نداشتم پدر و مادر خودشون رو به قتل برسونن!"لان وانگجی سری تکون داد و گفت: "به نظر نمیرسه قضیه به همینجا ختم شه... تذهیبگرهای زیادی مثل تو هسته ی طلاییشون به وسیله ی یه طلسم قدرتمند مسدود شده. علاوه بر اون، چجوری تونستن به قبایل دیگه نفوذ کنن و راجع به اون ها اینقدر اطلاعات بدست بیارن؟"
جین یینگ به حرف های لان وانگجی فکر کرد و گفت: "حق باتوعه، اون ها توی این کار تنها نبودن! خیلی برنامه ریزی شده عمل کردن بطوری که جز ما کسی بهشون شک نداره و بقیه هنوز حرف های اون ها رو قبول دارن... ولی چه کسایی دارن به لین یونگ و لین ژیهو کمک میکنن؟ مثلا اون دفعه که لانلینگ جین رو به قصد حمله به من سوزوندن کی بود که اطلاعات ورود و خروج نگهبان هارو در اختیار لین یونگ گذاشته بود؟ به هر حال اون و برادرش تازه وارد بودن"
جین یینگ کاسه های آش و نون های تازه پخته شده که بوی خوشایندی ازشون بلند میشد رو روی میز چوبی جلوی لان فای و لان جیائو قرار داد.
هر دوی اون ها تشکر کردن و چاپستیک ها* رو برداشتن و سبزیجات و گوشت های سوپ رو جدا کردن و مشغول خوردنش شدن.جین یینگ گفت: "امروز برای شکار میرم بیرون باید بازم ژامپون آماده کنم"
لان وانگجی گفت: "خطرناکه منم باهات میام"
جین یینگ مخالفتی با لان وانگجی نکرد، درسته که چند روزی از اون شکارچی ها یا ارواح سرگردانِ مزاحم خبری نبود، ولی امکان داشت بازم سر و کله اشون پیدا بشه.
درست بعد از اینکه ناهار رو دور هم صرف کردن جین یینگ و لان وانگجی برای رفتن به شکار آماده شدن.
CZYTASZ
♡𝑴𝑫𝒁𝑺𝑯:𝑫𝒆𝒔𝒕𝒊𝒏𝒚♡
Romans🦋𝐼 𝓌𝒶𝓈 𝒷𝑜𝓇𝓃 𝒻𝑜𝓇 𝒶 𝓇𝑒𝒶𝓈𝑜𝓃 🦋 [completed] 《وقتی هوانگوانگ جون و ایلینگ لائوزو در روز های اوج شکوهشون به دست تعلیم دیده هایی گمنام کشته میشن، روزگار چه تقدیری رو برای اون ها در نظر میگیره؟ آیا دوباره شانسی وجود خواهد داشت تا اون دو ب...