جلوی آینه ی روشویی، به انعکاسش نگاه میکرد. قطرات آب از صورتش سر میخوردند و چشم هاش.
غریبه شده بودن. تمام طول مدت جلسه جرئت نگاه کردن به جونگین نداشت، قلبش توی سینه کمی فشرده شد
......
مرد پوشه رو جلوی جونگوو پرت کرد
-: میدونستی چانیول؛ پسر پارکه و به ما نگفتی کیم؟مرد شونه ای بالا انداخت
-: معلومه که نه؛ فکر کردی اگه میدونستم اون پسر پارکه و نشونه ی خیانت زنم، زنده میموند؟اخمی کرد: ولی قیافت اصلا به کسایی که از همچین چیز مهمی خبر نداشتن و تازه فهمیدن، نمیخوره
مرد مقابل که پیپ نقره ای رنگش رو تو دست میچرخوند چشم غره ای رفت و قبل اینکه بتونه حرف بزنه زنی بلند شد
-: الان این مهمه؟ مهم اینه که اصلا راست هست یا نه.. و اینکه ما باید باهاش چیکار کنیم!
سودام چرخی به چشم هاش داد: چیکار کنیم؟ این سوال پرسیدن داره؟ اون ازین به بعد میتونه بشه برادرزاده ی من اما این هیچ ربطی به جایگاه کاریش نخواهد داشت، کمپانی پارک برای منه!
صدای دختری باعث شد همه ی سرها به طرفش بچرخه
-: خب، اینطور نیست که کمپانی پارک متعلق به سودام باشه، من یه وصیت نامه از بابا دارم که اون میخواست کد رو به پسرش بسپره و البته، به عنوان دخترش میتونم تایید کنم که چانیول واقعا برادرمه.دختر که تازه وارد اتاق شده بود، پوشه ای روی میز گذاشت و نگاهش لحظه ای به نگاه نگران جونگین و متعجب چانیول افتاد، لبخند کم رنگی زد
میدونست جونگین اصلا دوست نداره که وارد مسائل مربوط به کدها بشه و همه ی این سالها تا حد ممکن دور نگهش داشته بود، اما بچه ی پارک بودن به این معنا بود که اون هم، جزوی ازین تشکیلات محسوب میشد چه دلش میخواست چه نمیخواست
-: و باید بگم که.. من این خبر مطبوعاتیش کردم..لبخندی زد: توی کنفرانس خبری جدیدم مطرحش کردم.
-: همین الان درحال پخشهبه جونگین که برخلاف همه ی آدم های توی سالن که نگاهشون به تلوزیون بود درحال نگاه کردن بهش بود لبخندی تحویل داد. بعد از اون مهمونی و اون اتفاق باهم سرد بودن و حالا دیدن لبخندش باعث شد نگاه مرد، کمی آروم بشه.
باید خبر پخش میشد تا نتونن بی سروصدا چانیول رو از صفحه پاک کننسودام عصبانی شد:الان یعنی چی؟ این مسخره بازیا چیه؟
جونگین به سمت حضار چرخید
-: یعنی اینکه، باید رای گیری کنیم برای جایگاهتون. و اگه چانیول رای بیاره، کمپانی و همه متعلقاتش به چانیول برمیگرده البته؛ تا قبل ازینکه به گروه وارد بشه و شما، عموجان، میتونین مشاور خوبی باشین!سکوت افراد توی سالن نمایانگر موافق بودنشون و صورت برافروخته ی سودام؛ نشونه عصبانیتش بود.
YOU ARE READING
chocolate and ice
Romance♧اسم فیکشن: شکلات و یخ ♤ژانر: رومنس، اکشن، انگست، رازآلود، اسمات ♧کاپل: کایهون/سکای ورس ، چانبک (هردو اصلی) ♤ فصل اول کامل. قرار بود فقط یه جیب زدن ساده از یه مرد خوشتیپ توی کلابی که کار میکنه باشه، نفهمید چی شد که از جیب زدن به چشیدن یه شکلات جهنم...