part13

3K 462 45
                                    

سهون پیاده شد و درو برای چانیول باز کرد
چانیول وقتی پیاده میشد خودش درو گرفت و بست: لازم نیست در برام باز کنی!

سهون با حواس پرتی گوشه های پایین کت رسمیش رو گرفت کشید تا صاف بشه: نه دیگه! من برات کار میکنم و اینم جزوشه! نمیخواد رفاقت رو توش قاطی کنی!

چانیول به قیافه ی گیج سهون که معلوم بود بشدت این لباسا براش سخته لبخندی زد: ولی..

+: ولی نداره.. مطمئن باش کارای ازین خیلی سخت ترم کردم این کاری نداره برای من! نمیخواد برام استثنا قائل بشی!نمیخوام کارکنای دیگه چیزی بگن!

چانیول که بنظرش حرف سهون خیلی منطقی میومد سری به معنای باشه تکون داد و با خنده ای که از درگیری سهون با کت شلوارش بود به سمت اسانسور رفت ،
سهون امروز بشدت گیج و اشفته بود و چانیول فکر میکرد بخاطر روز اول کاریشه!
تمام مدتی که سوار ماشین شده بودن ساکت بود
ذهنش بشدت درگیر این حقیقت شده بود که مردی که باهاش میخوابیده دراصل برادر چانیول بوده!! و الان رئیسشه دراصل! و برادرِ فاک بادیش رفیقشه!و ازین جالب تر این بود که برادرِ جونگین رو برداشته بود دیروز برده بود سکس شاپ و جلوی چشماش بهش گفته بود میخواد داداششو بانداژ کنه تا بتونه بکنتش!!
با این فکر ناله ای از بیچارگی از دهنش در رفته بود و چانیول با خنده فکر کرده بود بخاطر کارای امروزشونه!!
و تا همین الان که سوار اسانسور شده بودن سهون به ال سی ای که طبقات رو نشون میداد زل زده بود و هیچ ایده ای نداشت که این موقعیت افتضاح رو چطوری باید هندل کنه! یعنی جونگین میفهمید چیکار میکرد؟
دلش خواست محکم سرشو به دیوار اسانسور بکوبه که اسانسور با صدای دینگی ، وایساد و صدای دخترونه ی نازی پیچید که طبقه ی ۱۵ رو اعلام میکرد
چانیول بازوی سهون رو گرفت و تکونش داد تا از حالت خشک شدن خارج بشه: هی سهون! پیاده شو

سهون سرشو تکون داد تا افکارشو جمع و جور کنه ، بهترین کار این بود که هیچ کاری نکنه تا ببینه خود کارا چطوری پیش میره!!
پشت سر چانیول راه افتاد
وارد طبقه ی شعبه ی سئول شده بودن که چانیول مدیر بود ، چانیول به وضوح پچ پچ های کارمنداشو میشنید
سالن خیلی بزرگی به شکل دایره بود که راس سالن در وسط نیم دایره ی بزرگ، اتاق تمام شیشه ایِ دایره ایِ چانیول بود و بقیه ی سالن به اتاق های زیادی بخش بخش شده بود و کارمندای زیادی رو تو خودش جا داده بود
چانیول به نزدیکای اتاقش رسید
سوهو بلند شده بود و با کنجکاوی به مرد قدبلندِ بلوند با کت شلوار مشکی که با رنگ پوستش تضاد جذابی داشت نگاه میکرد: سلام

چانیول به سهون اشاره کرد: این اوه سهونه! منشی شخصی جدیدم

سهون سری کج کرد و چشمک جذابی زد: سلام

سوهو دست خودش نبود که لحظه ای دهنش به شکل O ی انگلیسی شد
ولی سریع خودشو جمع و جور کرد و لبخندی زد: اوه سلام..!
چانیول نیشخندش به زور جمع کرد تا به پوزخند با صدا تبدیل نشه: جذابه نه؟

chocolate and iceWhere stories live. Discover now