•1•

1.6K 416 361
                                    

Book 2 : Begins:

(پوستر از crazy doctor جذاااابم

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.


(پوستر از crazy doctor جذاااابم.. *ذوق زده ترینم*)

...................................................................

دو سال پس از اتفاقات فصل اول

سوت بلند کتری بین سرصدای قطاری که از نزدیکی خونه ی کوچیک درحال عبور بود واضح شنیده میشد. دختر با موهای بلند دم اسبی بسته شده اش درحال خارج کردن مربا از یخچال بود

-: یکی زیر کتری خاموش کنه

بلند غر زد و سمت میز صبحانه ای که درحال چیدنش بود، چرخید

-: اینجا نشستی چیکار؟ برو ته او رو بیدار کن.. داره دیرش میشه

به مردی که روی جزیره ی سفیدرنگ ولو شده بود و چرت میزد گفت. مرد با خمیازه ای از جا بلند شد و خواست برگرده که به مرد قدبلند دیگه ای که داشت سر میز میومد برخورد کرد.

-: لعنت به این خونه ی کوچیک احمق..
+: کوری مگه؟

هردو باهم غر زدن، با پوفی پسر کنار هل داد و سمت اتاق خواب هایی که درانتهای راهروی باریک خونه بود حرکت کرد
صدای صوت کتری هنوز ادامه داشت و مردی که تازه به میز رسیده بود کلافه شده به کتری اشاره کرد
-: خب اون کوفتی رو خفه کن

دختر با چشم غره ای خواست چیزی بگه که صدای بکهیونی که زیر کتری رو خاموش میکرد مانع شد

-: مگه خودت فلجی؟

با کتری سر میز اومد. موهای پسر توی هوا پخش بود و عینک گردش طوری روی نوک بینی اش قرار داشت که هرلحظه امکان افتادنش بود.
سهون غرولندی کرد و کتری آبجوش رو برای درست کردن قهوه ی فوری برداشت، هیچ وقت زمان برای خوردن چیز بهتری نداشتن.

-: پس شما اینجا چیکاره این؟

زیرلب زمرمه‌ کرد، خب میدونست که این حرف هردو نفر رو حسابی عصبی میکنه و خوشبختانه یا بدبختانه امروز حوصله ی سر به سر گذاشتنشون رو نداشت. از صبح با مود خوبی بیدار نشده بود و حس دلتنگی احمقانه ای که باهاش بیدار شده بود حتی نمیدونست از کجا پیداش شده.
فنجان قهوه ی فوریش به لب هاش نزدیک کرد و با غرغرای ریز پسربچه ای که حالا بعد حدود دو سال کاملا بهش اشنا بود ، سمت راهروی اتاق ها نگاهی انداخت
پسربچه توی بغل کریس کشیده میشد درحالی که سعی میکرد به طرف اتاق خواب برگرده

chocolate and iceWhere stories live. Discover now