سهون آروم از جاش بلند شد و سمت حموم رفت ، ترجیح داد به کریس راجب حموم چیزی نگه، بعد از اون شب و برخوردش با کریس حس معذبی داشت پس اصلا نمیخواست تو حموم ببینتش و کار به جاهای باریک بکشه ، بخیه هاشو دیروز کشیده بود ، کبودی هاش حالا از قرمز و بنفش ، زرد شده بودن ، دنده اشم با اینکه درد میکرد ولی خیلی بهتر شده بود و دیگه میتونست بشینه و راه بره یه هفته بیشتر بود حموم نرفته بود و حسابی حس بدی داشت ، از یه هفته رد شده بود اما جونگین هنوز پیداش نبود؛ وانو پر کرد و رفت توش نشست ، با گوشیش به بکهیون پیام داد: سلام بچه! فردا میام پیشت بعد باهم باید بریم ججو! اون دستبندی که برای مامان بود هنوز دستته دیگه؟
بکهیون جواب داد: اره چطور؟
سهون میدونست بکهیون چقد وابستس به اون دستبند ولی واقعا چاره ی دیگه ای نمیدید: مجبوریم اونو با گردنبند بفروشیم تا یجایی بتونیم اجاره کنیم! اگرم نمیخوای بدیش میتونم کلیه امو بفروشم؟ و ایموجی خنده گذاشت
دوباره بغض کرده بودبکهیون سریع جواب داد: خفه شو هیونگ! باشه یه دستبنده دیگه اصلا مهم نیست که اخرین یادگاره مامانه!! منتظرتم هیونگ!
اشکش چکید مطمئن بود بکهیونم داره گریه میکنه گوشی رو کنار گذاشت و خواست بلند شه شامپو برداره که دید حال نداره تکون بخوره ، لعنتی.. بیخیال شد و سرشو به تکیه گاه وان تکیه داد و چشاشو بست!
صدای در بیدارش کرد چشم هاش باز کرد که دید جونگین داره نگاش میکنه؛ یکم هول کرد و سعی کرد بشینه که تو اب لیز خورد و رفت زیر اب
صدای خنده ی جونگین بلند شد ، سهون دوباره نشست و لبشو از درد پهلوش گزید: "چه وضعه اومدنه؟ سکته کردم! "جونگین به سهونی که تو وان کفی نشسته بود و موهای خیسش روی پیشونیش ریخته بود نگاهی کرد و حس کرد چقد دلتنگه:
-: "خوبی؟ چرا تنهایی اومدی حموم؟ میتونی راه بری؟ "سهون که اعصابش خورد بود که چرا جونگین دیر اومده لب زد:" اره دیگه نمیبینی؟ الانم برو بیرون میخوام حموم کنم! "
جونگین دکمه های لباسشو باز میکرد: "چیه پیشی باز عصبیه؟دلت تنگ نشده برام؟ "
سهون یکم کف و اب پرت کرد سمت جونگ:" چرت و پرت نگو.. "
دستاشو به حالت بغل سمت جونگین باز کرد و نگاهش کردجونگین دلش غنج رفت، لعنتی گفت و با شلوار رفت تو وان تا گربش بغل کنه
سهون از دیوونگی جونگ خندید و بین خنده از درد ناله ای از لباش در رفت
جونگ یکم سهون تو بغلش نگه داشت بعد جدا شد و سریع لب سهون که حالا ترمیم شده بود کشید توی دهنش ، سهون ناله ای تو دهن جونگ کرد و دست برد و کمربند ، دکمه و زیپ جونگینو باز کرد، جونگ از سهون جدا شد شلوارشو دراورد کنار وان انداخت و دوباره بی طاقت سهون جلو کشید و لباش گرفت تو دهنش دستش دور کمرش لغزید.
جونگ پاهاشو دراز کرده بود سهون روی رون های جونگین نشسته بود پاش باز بود و دوطرف جونگین روی کف وان شل دور کمر جونگ قرار گرفته بود ، بوسه ی خیسشون شدید تر شده بود؛ جونگ با دلتنگی میبوسید ، سهون برای اخرین بار..!!
......
YOU ARE READING
chocolate and ice
Romance♧اسم فیکشن: شکلات و یخ ♤ژانر: رومنس، اکشن، انگست، رازآلود، اسمات ♧کاپل: کایهون/سکای ورس ، چانبک (هردو اصلی) ♤ فصل اول کامل. قرار بود فقط یه جیب زدن ساده از یه مرد خوشتیپ توی کلابی که کار میکنه باشه، نفهمید چی شد که از جیب زدن به چشیدن یه شکلات جهنم...