part8

3K 433 31
                                    

سهون پیراهنش از بک گرفت: "این چرا انقد چروکه؟ "

بکهیون: "خوب شستمش چروک شده دیگه "

سهون لباسو پرت کرد سمت بک: اتوش کن

و رفت تو اتاق بغلی و شلوار آبی یخی زاپ دارش پوشید و مشغول درست کردن موهاش شد
بکهیون حرصی لباسو گذاشت رو میز اتو و مشغول اتو کشیدن شد: اه.. هم بشورم هم اتو بکشم؟
و هی غر غر میکرد

سهون با بالا تنه ی لخت و موهایی که به طرف راست بالا زده بود و چند تار مو هم روی پیشونیش ریخته بود اومد جلو و لباسشو از بکهیون گرفت
بکهیون سوتی زد: وااااو! تیپ زدی هیونگ! کجا داری میری؟

سهون همونطور که داشت دکمه هاشو میبست: من همیشه خوشتیپ بودم .. میرم کلاب! شاید شب نیام ، شایدم با یکی بیام! پس برو اتاق بغلی بخواب.

بکهیون داد زد: نههه! سهون حق نداری کسیو بیاری اینجاااا! حوصله سروصداتونو ندااااارم

سهون شونه ای انداخت بالا: درس بخون!
و با ادامس گوشه ی لبش رفت بیرون

بکهیون فوشی داد و کتاب کنارش پرت کرد سمت در: اه.. حالم بهم خورد دیگه از درس خوندن!!! پوف! میره حال میکنه من اینجا باید تنها درس بخونم!! سرشو به دیوار پشتش کوبید
.
.
سهون وارد کلاب شد ، فضای کلاب یه حالت کلبه مانند داشت که هم بار ، پیست رقص و دی جی در فضای ازاد روی شن های ساحل داشت و هم در داخل ساختمون!
از جمعیت رد شد و با چشم دنبال دختر مو آبی میگشت!
کنار بارمن وایساد: یه کوکتل خنک بده!یچیز قوی قاطیش کن!

بعد چند دقیقه که مشغول نگاه کردن به اطراف بود کوکتل جلوش قرار گرفت ، لیوانو برداشت و نشست روی صندلی پایه بلند کنارش: کو پس! نیومده یعنی؟!
پوکر شد

بیخیال شونه ای انداخت بالا و همونطور که کوکتلش مزه مزه میکرد دنبال یه دختر جایگزین میگشت
یهو یه دست ظریف دور بازوش پیچیده شد و دم گوشش کسی باصدای ارومی گفت: مرد یخی چقد جذاب شدی!

سهون برگشت و دختر مو آبی رو دید نیشخندی زد و از صندلی اومد پایین: جذاب بودم هانی!

دختر خنده ای کرد
سهون پیشنهاد داد: نوشیدنی؟

دختر با کمال میل قبول کرد
.
یه ساعتی میشد کنارهم وایساده بودن، حرف میزدن و نوشیدنی میخوردن
دراصل دخترک حرف میزد و سهون فقط رو نوشیدنی هاش تمرکز کرده بود و متوجه میشد که دختر داره از قصد خودشو بهش میماله
داشت تمرکز میکرد که دقیقا به چه دلیل کوفتی ای داشت دست و اندام لاغر دخترو با بازوهای عضلانی و اندام کار شده ی جونگین مقایسه میکرد؟! خل شده بود رسما! سرشو تکون داد و عصبی یهو به سمت دختر برگشت و یه بوسه رو شروع کرد!
دختر خوشحال همراهیش میکرد که یهو با حس اینکه سهون گازش گرفت جیغش رفت هوا و ازش جدا شد: آخ.. چرا گاز میگیری؟

chocolate and iceWhere stories live. Discover now