سهون پیراهنش از بک گرفت: "این چرا انقد چروکه؟ "
بکهیون: "خوب شستمش چروک شده دیگه "
سهون لباسو پرت کرد سمت بک: اتوش کن
و رفت تو اتاق بغلی و شلوار آبی یخی زاپ دارش پوشید و مشغول درست کردن موهاش شد
بکهیون حرصی لباسو گذاشت رو میز اتو و مشغول اتو کشیدن شد: اه.. هم بشورم هم اتو بکشم؟
و هی غر غر میکردسهون با بالا تنه ی لخت و موهایی که به طرف راست بالا زده بود و چند تار مو هم روی پیشونیش ریخته بود اومد جلو و لباسشو از بکهیون گرفت
بکهیون سوتی زد: وااااو! تیپ زدی هیونگ! کجا داری میری؟سهون همونطور که داشت دکمه هاشو میبست: من همیشه خوشتیپ بودم .. میرم کلاب! شاید شب نیام ، شایدم با یکی بیام! پس برو اتاق بغلی بخواب.
بکهیون داد زد: نههه! سهون حق نداری کسیو بیاری اینجاااا! حوصله سروصداتونو ندااااارم
سهون شونه ای انداخت بالا: درس بخون!
و با ادامس گوشه ی لبش رفت بیرونبکهیون فوشی داد و کتاب کنارش پرت کرد سمت در: اه.. حالم بهم خورد دیگه از درس خوندن!!! پوف! میره حال میکنه من اینجا باید تنها درس بخونم!! سرشو به دیوار پشتش کوبید
.
.
سهون وارد کلاب شد ، فضای کلاب یه حالت کلبه مانند داشت که هم بار ، پیست رقص و دی جی در فضای ازاد روی شن های ساحل داشت و هم در داخل ساختمون!
از جمعیت رد شد و با چشم دنبال دختر مو آبی میگشت!
کنار بارمن وایساد: یه کوکتل خنک بده!یچیز قوی قاطیش کن!بعد چند دقیقه که مشغول نگاه کردن به اطراف بود کوکتل جلوش قرار گرفت ، لیوانو برداشت و نشست روی صندلی پایه بلند کنارش: کو پس! نیومده یعنی؟!
پوکر شدبیخیال شونه ای انداخت بالا و همونطور که کوکتلش مزه مزه میکرد دنبال یه دختر جایگزین میگشت
یهو یه دست ظریف دور بازوش پیچیده شد و دم گوشش کسی باصدای ارومی گفت: مرد یخی چقد جذاب شدی!سهون برگشت و دختر مو آبی رو دید نیشخندی زد و از صندلی اومد پایین: جذاب بودم هانی!
دختر خنده ای کرد
سهون پیشنهاد داد: نوشیدنی؟دختر با کمال میل قبول کرد
.
یه ساعتی میشد کنارهم وایساده بودن، حرف میزدن و نوشیدنی میخوردن
دراصل دخترک حرف میزد و سهون فقط رو نوشیدنی هاش تمرکز کرده بود و متوجه میشد که دختر داره از قصد خودشو بهش میماله
داشت تمرکز میکرد که دقیقا به چه دلیل کوفتی ای داشت دست و اندام لاغر دخترو با بازوهای عضلانی و اندام کار شده ی جونگین مقایسه میکرد؟! خل شده بود رسما! سرشو تکون داد و عصبی یهو به سمت دختر برگشت و یه بوسه رو شروع کرد!
دختر خوشحال همراهیش میکرد که یهو با حس اینکه سهون گازش گرفت جیغش رفت هوا و ازش جدا شد: آخ.. چرا گاز میگیری؟
YOU ARE READING
chocolate and ice
Roman d'amour♧اسم فیکشن: شکلات و یخ ♤ژانر: رومنس، اکشن، انگست، رازآلود، اسمات ♧کاپل: کایهون/سکای ورس ، چانبک (هردو اصلی) ♤ فصل اول کامل. قرار بود فقط یه جیب زدن ساده از یه مرد خوشتیپ توی کلابی که کار میکنه باشه، نفهمید چی شد که از جیب زدن به چشیدن یه شکلات جهنم...