-: ساعت ۲ برای مصاحبه میان چان؛ حواست باشه
گوشی رو قطع کرد و رو به چهار مرد که منتظر دستورش بودن شد، نگاهی به چند پلیس حاضر در کمپانی انداخت و چرخی به چشم هاش داد. فعلا قرار بود شرایط اینطوری بهم ریخته بمونه و کاری از دست کسی برنمیومد.
حداقل حضورشون باعث میشد کمی امنیت بالاتر بره.
افرادی که خودش اورده بود تو سالن پخش کرد و سمت آسانسور حرکت کرد و همزمان گوشیش جواب داد
-: پسر عزیزم چطوره؟لعنتی تو ذهنش برای جواب دادن بدون نگاه به اسم تماس گیرنده فرستاد، نفسی خارج کرد و بدون اینکه جواب بده منتظر موند
-: میبینم که تحویل نمیگیری؟ چند وقتی با بالاییا پریدی باورت شده خبریه؟+: اگه میخوای چرت و پرت تحویلم بدی قطع کنم؟
با بی حوصلگی به عموش پرید. خنده ی مسخرش توی گوشی پیچید، چنگش به بدنه ی نازک گوشی محکم تر شد.
-: آه سهونی بی اعصابم، میدونم تا الان حس کردی که برای چی بهت زنگ زدم.هوم؟نگرانی به سینش چنگ زد و تا گلوش بالا اومد
+: با من بازی نکن میونگجو، حرفت بزن وگرنه قطع میکنمخنده ی دوباره، دستی که مشت شد
-: سهونی ما باهوش تر از این حرفاس که بدونه الان اگه قطع کنه چی میشه.. وقتی راه افتاده بودی زرنگ بازی درمیوردی باید فکر اینجاشم میکردی؟به در آسانسوری که بی هدف باز شده و بعد بسته شد نگاه میکرد. امکان نداشت.. نمیتونستن گرفته باشنش نه حداقل بدون اینکه خبرش بهش برسه؟!
-: آره.. درست فهمیدی. داداش عزیزت مهمون ماس، چطوره بیای دیدنمون؟
+: امکان نداره
لب زد و چندبار روی دکمه ی طبقه مربوط به پارکینگ کوبید.
-: تو هنوز نفهمیدی با کیا طرفی؟ دوتا مامور پلیس معمولی و چهارتا بادیگارد قرار نیست جلوی چیزی رو بگیره هون! خیلی زود بیا همون جای همیشگیمون. و مطمئن شو که به کسی خبر نمیدی اگه نمیخوای به داداشت تا قبل رسیدنت دست درازی بشه.
.................................................
.........................................راه رفته رو برای بار صدم برگشت، جز فیلمی که از یه شماره ی ناشناس برای چانیول ارسال شده بود، خبر دیگه ای نداشتن و این فقط یه معنی میداد.
-: شماره رو نتونستی رهگیری کنی کریس؟
YOU ARE READING
chocolate and ice
Romance♧اسم فیکشن: شکلات و یخ ♤ژانر: رومنس، اکشن، انگست، رازآلود، اسمات ♧کاپل: کایهون/سکای ورس ، چانبک (هردو اصلی) ♤ فصل اول کامل. قرار بود فقط یه جیب زدن ساده از یه مرد خوشتیپ توی کلابی که کار میکنه باشه، نفهمید چی شد که از جیب زدن به چشیدن یه شکلات جهنم...