C H A P T E R 35

1.3K 260 188
                                    



-درد میکنه؟

رد زخم های روی بدنش با وجود کم نور بودن ماشین باز هم قابل دیدن بود.

بکهیون به چانیولی که در سکوت به پایین نگاه میکرد و بدون گفتن کلمه ای فقط سر تکون داد، خیره شد. از بعد از بیرون اومدن از بغل بکهیون به طرز وحشتناکی ساکت شده بود. با وجود حواس پرتی و سکوتش، بکهیون میدونست که دل چانیول به شدت براش خیلی تنگ شده بوده. درک میکرد که هنوز شوکه باشه.

-من..من متاسفم...

خرد شدن قلبش رو حس میکرد ولی نمیخواست به چانیول نشونش بده. مرد بلند تر هم از لحاظ فیزیکی و هم احساسی در ضعیف ترین حالت خودش بود. حتما خیلی براش سخت بوده و شرایط اخیر هم بدترش کرده.

-چرا؟

صدای بکهیون اروم و ضعیف بود

-که نگرانت کردم...

وقتی بالاخره چانیول فروریخت، گریه کرد

-و..و عموم...ع..عموم...من م..متاسفم بک...

موهای چانیول رو نوازش و سر خودش رو خم کرد تا اشک هاش رو پنهان کنه. الان وقتش نبود که باعث شه حس بدتری به چانیول دست بده.

-بس کن...

شقیقه اش رو بوسید

-تقصیر تو نیست یول... ت..تو هم یه قربانی ای

چشمای چانیول شدیدا قرمز و تو اشک غرق شده بودن. به نظر میرسید این مدت خشم و حس گناهش رو تو خودش ریخته و حالا فقط بکهیون میتونست موانعرو از سر راه برداره و کاری کنه تا احساساتش رو بیرون بریزه.

-باز..بازم...

چانیول اب دهنش رو قورت داد

-به خاطر ت..تمام دروغ هایی که به خوردم داده بود اون ک..کار های احمقانه رو در حق تو انجام دادم... خیلی شرمندم

بکهیون دیگه چیزی نگفت. فقط با یه لبخند اطمینان بخش روی لب هاش سرش رو تکون داد. این مال خیلی وقت پیش بود. بکهیون هیچ وقت به خاطر کار های دجونگ سرزنشش نکرده بود.

-پ..پدرم... هیج وقت برادر فوق العاده و بی نقصی نبود. و..ولی دوستش داشت و حتی به خاطرش از خیلی چیزا گذشت

صورت چانیول با درد جمع شد

-با این وجود اخرش اون تونست کاری کنه تا بکشتش. ه..هنوز باورم نمیشه یه نفر بتونه انقدر حیله گر باشه

سمتش خم شد

-تقصیر تو نیست...و تقصیر منم نیست. با روش اشتباهی عشق ورزید و تقاصش رو هم پس میده

پشت چانیول رو نوازش کرد

-الان تو زندانه. مطمئن میشم والدینمون عدالتی که ازش محروم شده بودن رو به دست بیارن

The Seven Deadly Sins #2: WrathWhere stories live. Discover now