C H A P T E R 34

1.2K 271 153
                                    

-ما میتونیم پیشت بمونیم...

جونگده به ارومی گفت

-مطمئنی تنهایی مشکلی برات پیش نمیاد؟

بکهیون بهش نگاه کرد و به ارومی سر تکون داد. جونگده فقط تونست به همسرش که کنارش ساکت ایستاده بود نگاه کنه. چشمای هردوشون پف کرده بود و خسته به نظر میرسیدن

-ب..بک...

وقتی دوباره صدای جونگده شکست دست مینسوک به طور خودکار روی کمرش نشست. انقدر محکم بکهیون رو بغل کرده بود که مرد کوچیکتر میتونست لرزیدن شونه هاش رو حس کنه. 

-ما برای تو اینجاییم...ه..همیشه پیشتیم ب..باشه؟

وقتی اشک های گرمی که از چشم های جونگده میچکیدن رو روی شونه اش حس کرد اب دهنش رو قورت داد. چیزی توی سینه اش فشرده شد، اما برای الان، تصمیم گرفت بهش بی توجه باشه.

-میدونم جونگده.‌‌

لبخند گرمی بهش زد و عقب کشید اما به نظر میرسید فقط باعث روونه شدن سیل اشک های دوستش شد. مینسوک سرش رو خم کرد تا به ارومی و مخفیانه چشماش رو پاک کنه و بعد به جونگده اشاره کرد تا بهش بگه که باید برن

-قول میدم...برمیگردیم

-اقای بیون...

وقتی بکهیون سمت یکی از محافظ ها که اسمش رو صدا کرده بود چرخید، هنوز ردی از لبخند روی لب هاش بود. اون مرد به سمت دیگه راهرو اشاره کرد.

-پارک دجونگ اینجاست قربان

بکهیون به مردی که به ارومی به سمتشون قدم بر میداشت و چشمای سرد همیشگیش به رو به رو قفل شده بودن، خیره شد. موهای کمی بلندش مرتب بسته شده بود. بکهیون امروز برای اولین بار بعد از سال ها دیدش. با وجود سنش هنوز هم صورت خوش ترکیبی داشت، درست مثل برادر زاده اش. به شدت شبیه اون. حالت شدیدا قدرتمندش هنوز هم ترسناک بود. ولی بر خلاف لبخند موذیانه و نگاه سرشار از شرارت همیشگی به شدت خسته و بدحال به نظر میرسید. حرکاتش هم به طرز واضحی کند تر شده بودن.

وقتی نگاهش به بکهیون افتاد، مرد کوچیکتر کاری جز اینکه به خودش بلرزه نمیتونست بکنه. تمام سوالاتی که طی چند هفته گذشته براش پیش اومده بودن داشتن به ذهنش برمیگشتن. هیچ وقت فکرش رو هم نمیکرد این شخص براش جالب بشه. یا اینکه بتونن به جز چانیول ارتباط دیگه ای باهم داشته باشن.

بکهیون متقابلا بهش خیره شد، و به طرز شوکه کننده ای مرد بزرگتر نگاهش رو ازش دزدید و اب دهنش رو قورت داد.

-اون کی به کره برگشت؟

مینسوک همون طور که به اون مرد خیره شده بود کنارش به ارومی زمزمه کرد. فقط این موقع بود که بکهیون نگاهش رو ازش گرفت و در جواب شونه بالا انداخت.

The Seven Deadly Sins #2: WrathHikayelerin yaşadığı yer. Şimdi keşfedin