Tell Me A Story

part21

به طرف یونگی قدم برداشت و مقابلش ایستاد و با چهره ای که تعجب ازش میبارید به صورت یونگی خیره شد...

جیمین: بهتر نیست واضح حرف بزنی که من هم بفهمم؟!

لحن غیر رسمی جیمین باعث شد تا جرئت بیشتری پیدا کنه و نگاهش رو از جونگ کوک بگیره و به اون پسر نگاه کنه...

یونگی: منظورم این بود که..

با باز شدن در اتاق حرفش رو نیمه رها کرد و چیز دیگه ای نگفت
سوکجین با نگاه مشکوکی به اون سه نفر وارد اتاق شد و پرونده ای که در دست داشت رو روی میز قرار داد...

جین: جناب رئیس گفتن که همه اساتید باید این پرونده رو امضا کنن

سرش رو تکون داد و خودکارش رو از جیب کتش بیرون آورد و محل مورد نظر داخل پرونده رو امضا کرد و بی توجه به جونگ کوک و جیمین از اتاق بیرون رفت...

بیشتر از این نمیتونست سوال های داخل ذهنش رو بدون پاسخ بزاره برای همین به سرعت از اتاق خارج شد و به دنبال مین یونگی دوید...

بعد از خروج جیمین و بسته شدن در با نگاه عصبی به سوکجین خیره شد و یقه لباسش رو کمی شل کرد تا بتونه نفس بکشه و خودش رو آروم کنه...

جونگ کوک: تو چیزی بهش گفتی؟

جین: چی؟

جونگ کوک: درمورد رابطه من با جیمین میدونه

ناباور به جونگ کوک نگاه کرد و پوزخند زد
واقعا اون فکر میکرد که سوکجین چیزی به یونگی گفته؟
احساس میکرد که بعد از این همه کمکی که به دوستش کرده بود الان در حقش بی انصافی شده...

جین: من اگه میخواستم چیزی به کسی بگم اولین نفری که میفهمید سوهی بود نه مین یونگی!

سرش رو به نشونه تاسف تکون داد و از اتاق خارج شد...

مقابل یونگی ایستاده بود و منتظر بود تا توضیح بده و بگه که چه منظوری از اون حرف داشته...
شاید الان هم زمان مناسبی برای این بود تا مهره های این بازی رو به سمت خودش بچرخونه...

یونگی: تا چه اندازه به این رابطه اطمینان داری؟

جیمین: متوجه نمیشم

یونگی: یه نگاه به اطرافت بنداز...اون آدم یه زندگی داره که هرکسی آرزو داره به جای اون باشه...یه عمارت بزرگ،ثروت و یه خانواده...تو دقیقا کجای این زندگی هستی؟

جیمین: اما اون من رو انتخاب کرد

یونگی: انتخاب؟ تو واقعا به این میگی انتخاب؟

جیمین: باید چیز دیگه ای باشه؟

یونگی: واقعا متوجه نیستی...اگه تو انتخاب شده باشی اون از همسرش جدا میشه و تو رو به همه به عنوان پارتنرش معرفی میکنه...نه یک رابطه مخفی که نتیجه اش فقط تبدیل به خیانت شده...حالا به نظرت این واقعا انتخابه؟