part38

1.6K 177 29
                                    

وقتی که وارد اتاق شدن دستش رو سمت شونه جیمین برد و بدنش رو به طرف دیوار مقابلش هل داد
با برخورد کمرش با سطح دیوار ناله آرومی کرد و خمار به چشم های جونگ کوک خیره شد

جیمین: دیگه نمیتونم تحمل کنم

دستش رو جلو برد تا دکمه های لباس جونگ کوک رو باز کنه اما پس زده شد و باعث شد کمی تعجب کنه

جونگ کوک: دلیل نمیشه چون میخوام باهات ازدواج کنم یه چیزهایی رو فراموش کنی بیبی

سرش رو پایین انداخت و با صدای نسبتا آرومی زمزمه کرد

جیمین: ببخشید ددی

نگاهی به سر تا پای پسر انداخت و هر دو دستش رو به طرف لباس جیمین برد و پیرهنش رو توی تنش پاره کرد

جونگ کوک: بشین

بدون اینکه حرفی بزنه مقابل مرد روی زمین نشست و منتظر شد

جونگ کوک: با خودت بازی کن

دستانش رو به طرف شلوارش برد و به همراه باکسرش اون رو از پاهاش خارج کرد
مجددا روی زمین نشست و کمی پاهاش رو از هم فاصله داد تا دید خوبی به جونگ کوک بده
دو تا از انگشتانش رو وارد دهنش کرد و بعد از خیس کردنشون اون ها رو به آرومی وارد خودش کرد

جیمین: فاک

نگاه خیره اش رو به عقب و جلو شدن انگشت های جیمین توی ورودی خودش داد و شلوار و باکسر خودش رو هم کمی پایین کشید
دستش رو دور عضو خودش حلقه کرد و مشغول هندجاب دادن به خودش شد

جونگ کوک: به من نگاه کن

سرش رو کمی بالا گرفت و به چشم های جونگ کوک خیره شد
به خاطر حرکت انگشتانش کمی خمار شده بود و ناله میکرد

جونگ‌ کوک: میخوای همینجا روی زمین به فاک بری؟

لبش رو گاز گرفت و سرش رو به نشونه مثبت به آرومی بالا و پایین کرد که ناگهان فکش توسط دست جونگ کوک اسیر شد
جونگ ‌کوک با جدیت به صورتش خیره بود و با دستش ضربه نسبتا محکمی توی صورتش زد

جونگ کوک: حرف بزن!

به خاطر درد کم گونه اش ‌پلک هاش رو کمی روی هم فشار داد اما چند لحظه بعد دوباره نگاهش رو به صورت مرد داد

جیمین: بله ددی...میخوام

جونگ کوک: چی میخوای؟

جیمین: میخوام همینجا روی زمین به فاک برم

رو به روی جیمین زانو زد و دستانش رو به طرف رون هاش برد و بدنش رو کمی پایین تر کشید
کمرش کاملا به دیوار چسبیده بود و جونگ کوک میتونست ورودی نسبتا خیسش رو ببینه

متقابلا روی زمین نشست و عضوش رو روی ورودی جیمین تنظیم کرد و واردش شد و بدون اینکه صبر کنه شروع به ضربه زدن کرد

Tell Me A StoryWhere stories live. Discover now