part29

1.8K 196 45
                                    

پارچه سفید رو روی صورت همسرش کشید و به بدن سرد شده سوهی که با اون ملحفه پوشیده شده بود،خیره شد
وقتی که پدرش فوت کرده بود رو کاملا به یاد میاورد...

(فلش بک به 20 سال قبل)
بعد از ظهر یک روز بارونی بود که بدن پدرش رو دفن کرده بودند
با اینکه خیلی توسط پدرش اذیت شده بود اما به هیچ وجه از مرگش خوشحال نبود
اون مرد قوی همیشه از خانوادش حمایت میکرد و تنها آرزوش خوشبختی جونگ کوک بود
اما تفکرات سنتی و عقاید سختی که داشت مانع از این میشد که بتونه به راحتی با پسرش ارتباط بر قرار کنه...

تمام همکاران پدرش به همراه اعضای خانواده بالای مزار پدرش جمع شده بودند
اما هیچکس گریه نمیکرد و تنها مادرش بود که در سکوت اشک میریخت
همه افراد حاضر در جمع انسان های متظاهری بودند که فقط به دنبال موقعیتی در شرکت پدر جونگ کوک میگشتند...

شاخه گلی رو از بین یکی از دسته گل ها جدا کرد و کمی جلوتر رفت
به آرومی گل رو روی مزار پدرش گذاشت و روی زمین نشست
قطرات بارون از روی موهاش به سمت پوست صورتش سقوط میکردن و کسی متوجه نمیشد که جونگ کوک برای اولین بار در زندگیش گریه کرد...
(پایان فلش بک)

چشمانش رو بست و به آرومی دستش رو روی دست سوهی گذاشت و زمزمه کرد...

جونگ کوک: متاسفم که نتونستم بهت عشق بدم...در آرامش بخواب

از سردخونه خارج شد و به طرف دختر کوچکترش که با صدای بلند گریه میکرد و جیغ میکشید رفت
دستانش رو دور کمر دارا حلقه کرد و دخترکش رو در آغوش کشید و دختر با صدای نسبتا گرفته ای شروع به حرف زدن کرد...

دارا: تقصیر اونه...از روزی که وارد زندگیمون شد..همه چیز خراب شد...همه چیز تقصیر اونه

جونگ کوک: آروم باش

دارا: باید تاوان مرگ مادرمو پس بده

جونگ کوک: درمورد چی حرف میزنی؟

با تعجب به صورت دخترش خیره شد و متوجه نمیشد که درمورد چی حرف میزنه
اما با شنیدن جمله ته هو بدنش یخ زد...

ته هو: منظورش جیمینه...دوربین مدار بسته عمارت همه چیز رو ضبط کرده...جیمین مادر رو از راه پله پرت کرد...

*********************************************
روی صندلی نشسته بود و به ویدیویی که بهش نشون داده بودن نگاه میکرد
کلیپ اول از پشت سر جیمین گرفته شده بود و چیزی که جونگ کوک میدید این بود که سوهی کمی عقب حرکت کرد و همزمان که دست جیمین به طرفش رفت و چند لحظه بعد سوهی از پله ها به پایین پرتاب شد...

کلیپ بعدی از دوربین پایینی ضبط شده بود و چیزی که جونگ کوک میدید جیمینی بود که کنار بدن سوهی زانو زده بود و دست هاش رو روی بدن خونی زن میکشید و بعد از اینکه احساس ترس کرد از عمارت بیرون رفت...

Tell Me A StoryWhere stories live. Discover now