part16

2.5K 229 30
                                    

تلفنش رو برداشت و با تردید با شماره ای که گرفته بود تماس گرفت
بعد از چند بوق صدای منشی شرکت در شعبه ژاپن به گوشش رسید...

-در خدمتیم خانم جئون

سوهی: میخواستم با همسرم صحبت کنم

-همسرتون؟

سوهی: بله

-اما ایشون اینجا نیستن

سوهی: یعنی چی؟ سه روز پیش برای قرارداد جدید به توکیو سفر کرد

-من همین الان لیست قرارهای شرکت با آقای جئون رو چک کردم...آخرین قرار و امضای ایشون مربوط به شیش ماه قبله

سوهی: یعنی شما برای قرارداد جدید باهاش تماس نگرفته بودین؟

-خیر...قرارداد جدید برای سه ماه آینده است

سوهی: ممنونم

بدون هیچ حرف دیگه ای تلفن رو قطع کرد و با دست هایی که الان شروع به لرزش کرده بود با شماره همسرش تماس گرفت اما فقط صدای اوپراتوری شنیده میشد که خبر از خاموش بودن تلفن همراه جونگ کوک میداد و این سوهی رو بیشتر از قبل نگران میکرد...

برای آخرین بار نگاهی به آیینه کوچک توی دستش انداخت تا از خوب بودن میکاپش مطمن بشه اما با دیدن مادرش که نگران به نظر میرسید به طرفش قدم برداشت...

جویی: حالت خوبه؟ این روزها خیلی نگران به نظر میای

سوهی: یادت میاد وقتی که خواهرت قرار بود به دنیا بیاد شب قبلش خیلی نگران بودم و احساس میکردم که قراره اتفاقی بیفته؟

جویی: با اینکه سن کمی داشتم اما خیلی خوب یادمه...چطور؟!

سوهی: الان هم دقیقا همون احساس رو دارم...با شرکتی که پدرت اونجا سرمایه گذاری کرده بود تماس گرفتم اما گفتن که اصلا اونجا نرفته...قرارداد جدید برای سه ماه آینده است

جویی: نرفته؟ پس کجا رفته؟

سوهی: نمیدونم...خیلی نگرانم...شب گذشته سوکجین باهام تماس گرفت و حرف های عجیبی میزد...میگفت امیدوارم من رو ببخشی

جویی: نگران نباش...الان لیست پروازها رو چک میکنم

تلفنش رو از توی کیف دستیش بیرون آورد و مشغول سرچ کردن اسم پدرش در لیست پروازهای سه روز گذشته شد...

جویی: عجیبه

سوهی: چیزی پیدا کردی؟

جویی: واقعا به توکیو سفر کرده...اما اگه برای قرارداد نرفته پس کجا میتونه رفته باشه؟!

سوهی: یه بلیط برای اولین پرواز به مقصد توکیو برام پیدا کن!

*********************************************
دو روزی میشد که به خواست خودش از بیمارستان مرخص شده بود و تمام این مدت جیمین مثل یک پرستار ازش مراقبت میکرد
میدونست که تا مدتی نمیتونه فعالیت سنگینی داشته باشه و باید استراحت کنه اما میخواست جیمین رو خوشحال ببینه و همچین به خاطر این دو روز ازش تشکر کنه
اما فرصتی به دست نیاورد چون جیمین خودش این موضوع رو از قبل برنامه ریزی کرده بود...

Tell Me A StoryWhere stories live. Discover now