part4

3.5K 295 38
                                    

چشمانش رو باز کرد و نگاهی به اطراف انداخت
چیزی از شب گذشته به یاد نداشت و فقط میدونست که خیلی خسته بوده
با دیدن سر و وضعش متوجه شد که دیشب با همسرش رابطه داشته پس باید دوش میگرفت...

با صدای سوهی که مدام اسمش رو صدا میکرد از حموم بیرون اومد و مشغول خشک کردن موهاش شد
سوهی وارد اتاقشون شد و کیفش رو روی تخت گذاشت
به طرف جونگ کوک رفت و بوسه ای روی لب هاش گذاشت و مشغول عوض کردن لباس هاش شد...

جونگ کوک: بابت دیشب ممنونم حس میکنم حالم خیلی بهتره

سوهی: دیشب؟

جونگ کوک: منظورم رابطه ای بود که داشتیم

با شنیدن این حرف ابروش رو بالا انداخت و تک خنده ای کرد...

سوهی: حتما خواب دیدی

جونگ کوک: خواب؟ منظورت چیه؟

سوهی: من همین الان اومدم عزیزم...کل شب رو توی خوابگاه کنار ته هو بودم

نمیتونست چیزی که شنیده رو باور کنه
اون مطمن بود که دیشب با کسی رابطه داشته
وقتی از خواب بیدار شده بود تخت کاملا بهم ریخته بود و رد مارک روی پوستش بود
همه چیز این مسئله رو نشون میداد که جونگ کوک رابطه داشته
اما اگه اون شخص همسرش نبوده پس کی بوده؟

سوهی: جونگ کوک؟! حالت خوبه؟؟

با صدای همسرش از شوک خارج شد و چند بار پلک زد و سعی کرد به خودش مسلط باشه...

جونگ کوک: خوبم

سوهی: باید بیشتر استراحت کنی چند وقته خیلی به خودت فشار میاری

متوجه ادامه حرف های سوهی نشد و سعی میکرد تا اتفاقات دیشب رو به یاد بیاره...

(فلش بک به شب قبل)
همونطور که جیمین رو بغل کرده بود وارد عمارت شد و به دنبال همسرش گشت اما ظاهرا کسی خونه نبود
به طرف اتاقشون رفت و جیمین رو روی تخت خوابوند
لباس های خیسش رو به آرومی از تنش بیرون آورد و با حوله ای مشغول خشک کردن موهای خیسش شد...

وقتی که کتاب نسبتا قطورش به پایان رسید اون رو روی میز کنار تخت گذاشت و نگاهش رو به صورت جیمین داد
تمام مدت کنارش نشسته بود و برای اینکه بیدارش نکنه کتاب میخوند و اون هنوز هم در خواب نسبتا عمیقی فرو رفته بود...

با جعبه پیتزای بزرگی وارد خوابگاه شد و تهیونگ با دیدنش به طرفش رفت و لبخند زد
با دیدن تهیونگ لبخند متقابلی زد و پیتزا رو به طرفش گرفت...

سوهی: حدس میزنم که دوست ته هو هستی درست نمیگم؟

تهیونگ: بله خوش اومدین

سوهی: جیمین کجاست؟ ندیدمش

تهیونگ: رفته کمی قدم بزنه برمیگرده

Tell Me A StoryWhere stories live. Discover now