Tell Me A Story

part33

نگاه متعجبی به صورت جیمین انداخت و چند لحظه ای در سکوت به صورتش خیره شد...

ته هو: اوه...نمیدونستم که اینجایی...متاسفم اگه باعث شدم معذب بشی

جیمین: نه نه اصلا

سرش رو به نشونه تفهیم تکون داد و دست خیسش رو با دستمال کاغذی خشک کرد و به طرف در خروجی رفت اما با صدای جیمین متوقف شد...

جیمین: ته هو

ته هو: بله؟!

جیمین: خوشحالم که به چیزی که میخواستی رسیدی...امیدوارم موفق باشی

ته هو: ممنون

جیمین: به خاطر تمام دردهایی که کشیدی متاسفم

ته هو: بهش فکر نکن...رنگ موهات خیلی بهت میاد

لبخند محوی زد و از دستشویی خارج شد
هردوشون به شدت دلتنگ خاطرات قشنگشون بودن و میخواستن تا یک بار دیگه بهترین دوست های هم باشن
شاید اگه جیمین هیچوقت جونگ کوک رو نمیدید
شاید اگه ته هو حسش فراتر از دوستی نمیشد
میتونستن به چیزی که میخواستن برسن...

**********************************************
بعد از چند ساعت بالاخره به خونه برگشت و روی کاناپه نشست
اصلا نمیدونست که از صبح چند بار ارضا شده و الان شلوار و باکسرش از کامش خیس شده بودن
دستش رو سمت شلوارش برد و سعی میکرد که لباس هاش رو از تنش بیرون بیاره اما نمیتونست
کم کم به گریه افتاده بود که ناگهان در باز شد و جونگ کوک وارد خونه شد...

با دیدن وضعیت جیمین ابرویی بالا داد و به طرفش رفت و کنارش روی کاناپه نشست

جونگ کوک: مثل اینکه خیلی بهت سخت گذشته بیبی

جوابی از جیمین نگرفت و متوجه شد که بیشتر از این نمیتونه این وضعیت رو تحمل کنه
برای همین بهش کمک کرد تا لباس هاش رو از تنش خارج کنه...

جونگ کوک: روی زمین جلوی پاهام بشین

به سختی جا به جا شد و همونطور که جونگ کوک ازش خواسته بود روی زمین جلوی پاهاش نشست و با چشم هایی که کم کم پر میشد بهش خیره شد...

جیمین: درد..میکنه

دستانش رو زیر رون های جیمین برد و پاهاش رو بالا کشید و دو طرف پاهای خودش روی کاناپه گذاشت تا دید خوبی به ورودی جیمین داشته باشه
یکی از کوسن ها رو برداشت و زیر سر جیمین گذاشت...

جونگ کوک: راحت باش...دراز بکش

سرش رو روی کوسن گذاشت و نفس عمیقی کشید و بدنش رو شل گرفت و منتظر موند تا جونگ کوک ویبراتور رو بیرون بیاره...

دستش رو روی باسن جیمین کشید و انگشتانش رو به طرف ورودی خیس پسر حرکت داد
سر ویبراتور رو بین انگشتانش گرفت و اون رو بیرون کشید و باعث شد جیمین ناله کنه...