part7

3.3K 266 19
                                    

با چهره ای کاملا جدی چند قدم جلوتر رفت و تک سرفه ای کرد تا توجهشون رو جلب کنه
یونگی با شنیدن صدای سرفه کسی به عقب برگشت و با دیدن جونگ کوک ابروش رو بالا داد و با تعجب بهش نگاه کرد
نمیدونست که اون مرد این وقت از شب برای چی باید اینجا باشه

جونگ کوک: مشکلی پیش اومده؟

یونگی: خیلی مست کرده...کم مونده بود از پل پرتاب بشه

جونگ کوک: نمیدونستم که شبگردی میکنین استاد مین

یونگی: ظاهرا شما بیشتر به شبگردی علاقه دارین استاد جئون

دقیقا از همون لفظ برای پاسخ دادن استفاده کرده بود اما جونگ کوک نه تنها هیچ ری اکشنی نشون نداد بلکه در کمال خونسردی به سمت جیمین رفت و دستش رو دور کمرش گذاشت و اون رو به طرف خودش کشید...

جونگ کوک: خیلی مستی...باید برگردیم دوستت منتظره

یونگی: همیشه با دانشجوهاتون که مستن این رفتار رو دارین؟

دست جیمین رو دور گردن خودش انداخت و همونطور که از پل فاصله میگرفت به صورت یونگی نگاه کرد...

جونگ کوک: اگه اون دانشجو دوست صمیمی پسرم باشه و در مهمونی تولد دخترم مست کرده باشه بله...چون مسئولیت تمام کسانی که به مهمونی میان با منه

جواب جونگ کوک کاملا منطقی و به دور از هر حاشیه و ‌دروغی بود اما یونگی میدونست که چیزی اذیتش میکنه
نمیخواست به این موضوع که جیمین برای جئون خاصه فکر کنه پس سعی میکرد تا حرفش رو بپذیره...

جونگ کوک: شب خوبی داشته باشین

یونگی: همچنین

به طرف ماشینش رفت و بعد از سوار شدن نگاهش رو به اون دو نفر که به آرومی از اونجا دور میشدن داد
امیدوار بود که حرف های جونگ کوک حقیقت داشته باشه...

انقدر مست بود که به درستی متوجه اطرافش نبود اما این رو میفهمید که کسی بهش کمک میکنه تا راه بره
حالت تهوع شدیدی بهش دست داده بود و احساس میکرد که هر لحظه ممکنه محتویات داخل معده اش بیرون بریزن
سرش رو به سمت مخالف چرخوند و لب هاش رو جمع کرده بود
این حرکتش جونگ کوک رو به خنده انداخته بود و به نظرش جیمین وقتی مست میشد خیلی کیوت و بانمک میشد برای همین هم بد نبود تا از فرصت استفاده کنه و کمی سر به سرش بزاره...

جونگ کوک: از استاد دانشگاه به پرستار بچه تبدیل شدم

جیمین جوابی نداد و فقط هومی از دهنش بیرون اومد
خسته تر از چیزی بود که بتونه حرف بزنه و یا حتی پلک هاش رو از هم فاصله بده...

تقریبا به عمارت رسیده بودن که جیمین احساس کرد بیشتر از این نمیتونه تحمل کنه
برای همین هم سرش رو برگردوند و محتویات داخل معده اش رو روی لباس جونگ کوک خالی کرد...

Tell Me A StoryWhere stories live. Discover now