Tell Me A Story

part11

با شنیدن صدای زنگ تلفنش برای دهمین بار بالاخره پلک هاش رو از هم فاصله داد و روی تخت جا به جا شد
نگاهی به اطراف انداخت و با ندیدن جونگ کوک متوجه شد که اون از اونجا رفته
تلفنش رو برداشت و به تماس های بی پاسخی که از طرف تهیونگ و ته هو بود نگاه کرد...

از تخت پایین اومد و وارد حموم شد و در کمترین زمان ممکن دوش گرفت و حوله ای که میدونست برای جونگ کوک هست رو برداشت و به تن کرد...

وارد اتاق خواب شد و در تمام کمدها رو باز کرد و بین لباس ها رو گشت اما لباسی که اندازه خودش باشه رو پیدا نکرد...

جیمین: چرا هیچی سایز من نیست

همچنان مشغول گشتن بین لباس های جونگ کوک بود که مقداری پول از جیب یکی از لباس ها روی زمین افتاد
خم شد و پول های ریخته شده روی زمین رو  برداشت و مشغول شمردنشون شد...

جیمین: واو...چهارصد دلار

نیشخندی روی لب هاش شکل گرفت و پول ها رو برداشت و لباس های نسبتا کثیف و پاره قبلی خودش رو به تن کرد
تلفن رو برداشت و با آژانس تماس گرفت...

وارد بوتیک شد و بین رگال های لباس قدم میزد
با دیدن شلوار چرم براق و ست بنفش و نقره ای اسپرتش چشمانش برق زد و به طرفش رفت
لباس ها رو برداشت و به طرف اتاق پرو رفت و همه رو با لباس های خودش تعویض کرد...

به طرف صندوق بوتیک رفت و دختر فروشنده با دیدنش لبخند زد...

+خیلی خوش اومدین

جیمین: ممنون

+هزینه لباس هاتون سیصد دلار میشه

سیصد دلار از پولی که توی جیبش بود رو بیرون آورد و اون رو روی میز گذاشت و از فروشگاه خارج شد...

*********************************************
بعد از تموم شدن اولین کلاسشون به سمت محوطه دانشگاه رفتن و با دیدن جیمین به طرفش حرکت کردن...

تهیونگ: کجا بودی؟ میدونی چند بار باهات تماس گرفتم؟

جیمین: خواب مونده بودم

ته هو: لباس های جدید گرفتی؟ خیلی قشنگه

تهیونگ: این همیشه لباس هاش قشنگه

ته هو: دیشب خوابگاه نیومدی

جیمین: بعدا براتون تعریف میکنم‌

هر سه به طرف راهرو رفتن تا جیمین کتاب ها و جزوه های کلاس بعدی رو از داخل لاکرش برداره...

کتاب هایی که لازم داشت رو برداشت و در لاکر رو قفل کرد که ناگهان با تمین رو به رو شد...

جیمین: فکر میکنم قبلا بهت گفته بودم که دیگه نمیخوام ببینمت

تمین: سر و وضعت عوض شده

جیمین: سر و وضع من همیشه همین بوده...حداقل من کسی نبودم که خیانت میکرد