part19

2.5K 226 27
                                    

قبل از اینکه بتونه ری اکشن دیگه ای بده متوجه لرزش تلفنش که در جیب شلوارش قرار داشت،شد
تلفنش رو بیرون آورد و به نوتیفیکیشن بالای صفحه خیره شد
با دیدن تیتر خبری که چند دقیقه بیشتر از انتشارش نگذشته بود،شوکه شد...

*پسری که مین یونگی به خاطرش خودکشی کرده بود در همون بیمارستان دیده شده*

کمی صفحه رو پایین تر کشید و با دیدن عکس خودش خشکش زد
بیشتر از این نتونست تحمل کنه برای همین دستش رو روی شونه جونگ کوک گذاشت تا زمین نخوره...

با تعجب به جیمین نگاه میکرد و نمیدونست که چه چیزی باعث شده انقدر آشفته به نظر بیاد
دستش رو دور کمر جیمین برد و بهش کمک کرد تا بایسته...

جونگ کوک: آروم باش جیمین

جیمین: این..این امکان نداره...نمیتونن این کارو باهام بکنن

جونگ کوک: چیشده؟

جوابی از جیمین نگرفت و مجبور شد تلفنش رو ازش بگیره
نگاهی به صفحه گوشی انداخت و با خوندن اخبار اخم کرد
اما میدونست که الان باید آروم باشه تا بتونه به جیمین کمک کنه...

جیمین: منو از اینجا ببر...لطفا

با لحن پسر احساس بدی بهش دست داد چون کاملا مشخص بود که خیلی غمگینه
به آرومی قدم برداشت و جیمین رو به طرف ماشین جدیدی که خریده بود،برد...

چند ساعتی میشد که تقریبا از شهر خارج شده بودن
قبلا هیچوقت در این شرایط قرار نگرفته بود و به همین دلیل نمیدونست که چطور میتونه حال جیمین رو بهتر کنه برای همین از شهر خارج شده بود تا اون پسر کمی ذهنش رو خالی کنه...

جیمین همچنان سکوت کرده بود و سرش رو به پنجره ماشین تکیه داده بود و فقط به بیرون نگاه میکرد
بدون اینکه اذیتش کنه به آرومی از ماشین پیاده شد و با سر دبیر اون مجله اینترنتی که خبر رو منتشر کرده بود،تماس گرفت...

با شنیده شدن صدای دختری پشت تلفن ماشه عصبانیتش کشیده شد و شروع به داد زدن کرد
کمی از ماشین فاصله گرفت و درست مثل بمبی که منفجر شده به تندی با اون دختر صحبت میکرد...

جونگ کوک: واقعا فکر نمیکردم که هر خبر آشغالی رو منتشر کنید...حتی یک لحظه هم فکر نمیکنید که اون کسی که درموردش خبر پخش کردین سلبریتی نیست و فقط یک آدم عادیه و با این کار مسخره آسیب میبینه؟؟؟

+من براتون توضیح میدم

جونگ کوک: علاقه ای به شنیدن چرت و‌ پرت ندارم...همین الان این خبر رو از همه جا پاک میکنید وگرنه ازتون شکایت میکنم!

بدون اینکه به دختر فرصت جواب دادن بده تلفن رو قطع کرد و کلافه دستش رو داخل موهاش برد
دوباره نگاهی به صفحه گوشیش انداخت و با دیدن کامنت هایی که مردم زیر خبر میزاشتن بیشتر از قبل عصبی شد...

Tell Me A StoryWhere stories live. Discover now