part5

3.4K 311 61
                                    

قبول کرده بود تا مدتی مین یونگی رو بشناسه و‌اگر مناسب هم بودن به صورت جدی وارد رابطه بشن
امشب هم به درخواست اون قرار بود به مهمونی استاد کیم برن
جلوی آیینه مشغول مرتب کردن موهاش بود که در اتاقش به صدا در اومد

جیمین: ته ته در میزنن

تهیونگ: الان باز میکنم

لپ‌ تاپش رو که روی پاهاش قرار داشت رو روی تخت گذاشت و به طرف در رفت
در رو باز کرد و با دیدن جویی که لباس قرمز و آبی به تن داشت لبخند زد
نگاهش رو از سر تا پای جویی چرخوند و خشکش زده بود که با صدای جویی به خودش اومد و نگاهش رو دزدید

جویی: میتونم بیام داخل؟

تهیونگ: اوه البته

در رو بیشتر باز کرد و کنار رفت و بعد از ورود دختر به اتاق در رو بست
جیمین با دیدن جویی از جاش بلند شد و به طرفش رفت

جیمین: چیزی شده که به اینجا اومدی؟

جویی: نه فقط میخواستم ته هو رو ببینم

جیمین: اتفاقی افتاده؟

جویی: فقط نگرانشم

جیمین: حالش خوبه نگران نباش

جویی: خوبه...جایی میخوای بری؟

تهیونگ: میخواد بره سر قرار

جویی: واو با کی؟

جیمین: بیخیال ته ته این فقط یه آشنایی ساده است

جویی: نگفتی با کی؟

تهیونگ: با استاد مین

جویی: از اول هم معلوم بود ازت خوشش میاد

جیمین: لطفا تو دیگه نگو

کلافه به سمت لباسش رفت و رفتارش باعث خنده جویی و تهیونگ شد
بدون اینکه بقیه متوجهش بشن تلفنش رو بیرون آورد و به برادرش پیام داد...

جویی: بهتره عجله کنی تا استاد مین مخ جیمین رو نزده!

**********************************************
به همراه نامجون و سوکجین پشت میز نشسته بود و مشغول خوردن مقداری از خوراکی هایی که روی میز چیده شده بودن،بود
نامجون به اینکه خودش این مهمونی رو ترتیب داده بود اهمیتی نمیداد و با سوکجین گرم صحبت بود و بین صحبت هاشون گاهی بوسه هایی رو روی لب هاش میکاشت و باعث کلافه شدن جونگ کوک میشد
چون از نظر اون میزبان همیشه باید به بهترین شکل از مهمون ها پذیرایی کنه و نامجون علاوه بر اینکه به این موضوع اهمیت نداده بود بلکه حرکاتشون به نظر جونگ کوک چندش بود...

سعی میکرد تا نگاهش رو از اون دو نفر بگیره اما وقتی که سرش رو چرخوند جیمین رو دید که به همراه مین یونگی وارد خونه شدن
یونگی دست جیمین رو گرفته بود و جیمین در لباس چرم مشکی که پوشیده بود زیباتر از همیشه به نظر میرسید...

Tell Me A StoryWhere stories live. Discover now