part17

2.3K 189 37
                                    

پیرهن سفید جونگ کوک رو به تن کرده بود و همونطور که سیگار رو گوشه لب هاش نگه داشته بود با چشمان خمارش به جونگ کوک خیره شد...

دیدن جیمین در پیرهن خودش و دود سیگار نمای فوق العاده زیبایی رو براش به نمایش گذاشته بود و حاضر بود قسم بخوره که اون پسر جذاب ترین پسر روی کره زمینه...

به آرومی روی بدن مرد خزید و لب های پف دارش رو روی لب های جونگ کوک گذاشت و بوسه عمیقی رو شروع کرد
دستش رو با احتیاط روی بدن مرد حرکت میداد و پایین تنه اش رو به پایین تنه جونگ کوک میمالید
بعد از این مدت نسبتا کوتاه به حس کردنش احتیاج داشت اما با به یاد آوردن چیزی خودش رو عقب کشید...

با تعجب به پسر نگاه کرد و با دیدن نیشخند روی لب هاش بیشتر از قبل کنجکاو شد تا بدونه چه چیزی در سر پسر زیبای مقابلش میگذره...

کاملا آهسته از تخت پایین رفت و به طرف پنجره نسبتا بزرگ اتاقشون قدم برداشت و همونطور که شروع به صحبت کرد دستش رو به طرف پرده زرشکی رنگ برد...

جیمین: فکر میکنم اگه فضا تاریک باشه جذاب تره

هنوز پرده رو نکشیده بود که با دیدن زنی که از ماشین پیاده شد و به طرف در ورودی هتل قدم برمیداشت سرجاش خشک شد...

با تغییر رفتار جیمین کمی به طرفش خم شد تا متوجه بشه چه اتفاقی افتاده اما جیمین همچنان ثابت ایستاده بود و به نقطه ای در پایین هتل خیره بود...

جونگ کوک: چیزی شده؟!

جیمین: کسی که نباید اینجا باشه الان اینجاست!

با هتلی که جونگ کوک همیشه وقتی که به توکیو میومد در اونجا اقامت میکرد تماس گرفته بود و متوجه شد که به اونجا نرفته
پس تنها جایی که میتونست رفته باشه هتلی بود که چند سال قبل در اونجا سرمایه گذاری کرده بود...

با توقف راننده از ماشین پیاده شد و چمدونش رو به دست گرفت و به طرف در ورودی هتل قدم برداشت
فکر میکرد که همسرش با یکی از هزاران دختری که در محیط کارش حضور داشتن بهش خیانت کرده اما هیچوقت فکرش رو هم نمیکرد که در همون لحظه پسری از پنجره طبقات بالایی همین هتل مشغول نگاه کردن بهش باشه...

وارد هتل شد و به طرف میز رسپشن رفت و دختر جوانی با دیدنش لبخند زد و به نشونه احترام سرش رو تکون داد...

-به هتل ما خوش اومدین...اتاق رزرو کرده بودین؟

سوهی: خیر...همسرم در یکی از اتاق های هتل شما اقامت داره...شماره اتاقش رو میخوام

-اسمشون چیه؟

سوهی: جئون جونگ کوک!

سریعا لباس هاش رو عوض کرد و چمدونش رو به سختی زیر تخت پنهان کرد
دستش رو داخل موهاش فرو برد و نفس عمیقی کشید...

Tell Me A StoryWhere stories live. Discover now