part39

1.5K 190 24
                                    

مشغول گشتن بین لباس هاش بود تا لباس مناسبی رو پیدا کنه اما با افتادن کلیدی روی زمین تعجب کرد
کمی خم شد و کلید رو برداشت و بهش خیره شد
به خوبی اون کلید رو به یاد داشت...

(فلش بک به دو سال قبل)

با تردید جعبه رو باز کرد و کلیدی که داخلش بود رو بیرون آورد و نگاه متعجبش رو به چهره خونسرد یونگی داد

جیمین: این چیه؟

یونگی: کلید خونه تو!

با تعجب به کلید توی دستش نگاه کرد و کمی سرش رو بالاتر آورد تا صورت مرد رو بهتر ببینه‌

جیمین: خونه من؟ اما من نمیتونم قبولش کنم

یونگی: می‌تونی کلید رو دور بندازی اما من پسش نمی‌گیرم

جیمین: اما استاد مین..

یونگی: هیس!

(پایان فلش بک)

بعد از آماده شدن از خونه بیرون رفت و سوار ماشینش شد
به طرف خونه یونگی حرکت کرد و در مسیر به حرف هایی که میخواست بهش بگه فکر میکرد

وقتی که به مقصد رسید ماشین رو جلوی خونه یونگی پارک کرد
نفس عمیقی کشید و با دست هاش فرمون ماشین رو فشرد تا کمی از استرسش رو تخلیه کنه

جیمین: تو میتونی جیمین

از ماشین پیاده شد و به طرف خونه یونگی رفت و زنگ در رو فشرد
چند لحظه بعد در باز شد و جیمین وارد خونه شد و نگاهی به اطراف انداخت
هیچ چیز بعد از دو سال تغییر نکرده بود و همه چیز دقیقا همون شکلی بود
دوباره خاطره ای از گوشه ذهنش عبور کرد...

(فلش بک به دو سال قبل)

کنار خیابون منتظر تاکسی ایستاده بود که با ماشینی که جلوش ایستاد رو به رو شد
میخواست برخورد بدی با راننده داشته باشه تا مزاحمش نشه اما با دیدن مین یونگی که مست به نظر میرسید تعجب کرد

یونگی: سوار شو

جیمین: استاد..منو تعقیب کردین؟

سکوت یونگی باعث شد تا چیزی نگه و سوار ماشینش بشه
نمیدونست کجا میره اما کمی بعد وقتی که جلوی خونه مین یونگی ایستادن متوجه شد
از ماشین پیاده شدن و جیمین بهش کمک کرد تا وارد خونه بشه و روی کاناپه بشینه

جیمین: من..میتونم برم؟

یونگی: صبر کن

جیمین: چیزی لازم دارین؟

یونگی: قبلا تمرین رقصت رو توی کلاس رقص دانشکده دیده بودم

جیمین: واقعا؟!

یونگی: میخوام اینجا برای من به صورت اختصاصی برقصی

جیمین: چی؟

به ضبط کنار اتاقش اشاره کرد و جیمین به ناچار به طرفش رفت و ضبط رو روشن کرد
با پخش شدن آهنگ نفسش رو بیرون داد و شروع به حرکت دادن بدنش کرد و با ریتم میرقصید
کمی بعد متوجه یونگی شده بود که خمار بهش خیره شده و دستش داخل شلوارشه و مشغول خود ارضایی کردنه
از خودش متنفر بود که الان اینجاست و برای جلوگیری از رابطه با یونگی مجبوره که این کار رو بکنه
اون هر کاری رو به خاطر رسیدن به جونگ کوک میکرد...

Tell Me A StoryWhere stories live. Discover now