مشغول گشتن بین لباس هاش بود تا لباس مناسبی رو پیدا کنه اما با افتادن کلیدی روی زمین تعجب کرد
کمی خم شد و کلید رو برداشت و بهش خیره شد
به خوبی اون کلید رو به یاد داشت...(فلش بک به دو سال قبل)
با تردید جعبه رو باز کرد و کلیدی که داخلش بود رو بیرون آورد و نگاه متعجبش رو به چهره خونسرد یونگی داد
جیمین: این چیه؟
یونگی: کلید خونه تو!
با تعجب به کلید توی دستش نگاه کرد و کمی سرش رو بالاتر آورد تا صورت مرد رو بهتر ببینه
جیمین: خونه من؟ اما من نمیتونم قبولش کنم
یونگی: میتونی کلید رو دور بندازی اما من پسش نمیگیرم
جیمین: اما استاد مین..
یونگی: هیس!
(پایان فلش بک)
بعد از آماده شدن از خونه بیرون رفت و سوار ماشینش شد
به طرف خونه یونگی حرکت کرد و در مسیر به حرف هایی که میخواست بهش بگه فکر میکردوقتی که به مقصد رسید ماشین رو جلوی خونه یونگی پارک کرد
نفس عمیقی کشید و با دست هاش فرمون ماشین رو فشرد تا کمی از استرسش رو تخلیه کنهجیمین: تو میتونی جیمین
از ماشین پیاده شد و به طرف خونه یونگی رفت و زنگ در رو فشرد
چند لحظه بعد در باز شد و جیمین وارد خونه شد و نگاهی به اطراف انداخت
هیچ چیز بعد از دو سال تغییر نکرده بود و همه چیز دقیقا همون شکلی بود
دوباره خاطره ای از گوشه ذهنش عبور کرد...(فلش بک به دو سال قبل)
کنار خیابون منتظر تاکسی ایستاده بود که با ماشینی که جلوش ایستاد رو به رو شد
میخواست برخورد بدی با راننده داشته باشه تا مزاحمش نشه اما با دیدن مین یونگی که مست به نظر میرسید تعجب کردیونگی: سوار شو
جیمین: استاد..منو تعقیب کردین؟
سکوت یونگی باعث شد تا چیزی نگه و سوار ماشینش بشه
نمیدونست کجا میره اما کمی بعد وقتی که جلوی خونه مین یونگی ایستادن متوجه شد
از ماشین پیاده شدن و جیمین بهش کمک کرد تا وارد خونه بشه و روی کاناپه بشینهجیمین: من..میتونم برم؟
یونگی: صبر کن
جیمین: چیزی لازم دارین؟
یونگی: قبلا تمرین رقصت رو توی کلاس رقص دانشکده دیده بودم
جیمین: واقعا؟!
یونگی: میخوام اینجا برای من به صورت اختصاصی برقصی
جیمین: چی؟
به ضبط کنار اتاقش اشاره کرد و جیمین به ناچار به طرفش رفت و ضبط رو روشن کرد
با پخش شدن آهنگ نفسش رو بیرون داد و شروع به حرکت دادن بدنش کرد و با ریتم میرقصید
کمی بعد متوجه یونگی شده بود که خمار بهش خیره شده و دستش داخل شلوارشه و مشغول خود ارضایی کردنه
از خودش متنفر بود که الان اینجاست و برای جلوگیری از رابطه با یونگی مجبوره که این کار رو بکنه
اون هر کاری رو به خاطر رسیدن به جونگ کوک میکرد...
YOU ARE READING
Tell Me A Story
Fanfictionنام فیک: یه قصه برام بگو📖 ژانر: ددی کینک،درام،اسمات🔞 کاپل: کوکمین👨❤️💋👨یونمین،نامجین وضعیت: کامل شده نویسنده: King Ripper🍷